مدتی است که فرضیه ساتوشی ناکاموتو بودن یکی از مرموزترین تبهکاران تاریخ یعنی پاول لرو که با نام مستعار «مسترمایند» نیز شناخته میشود، نقل محافل است. این مطلب پادکستی با حضور اوان رتلیف (Evan Ratliff)، نویسنده کتاب مسترمایند و روزنامهنگاری است که از چندین سال گذشته پیگیر داستان پاول لرو بوده است. او در این پادکست درباره مقاله منتشر شدهاش در وایرد صحبت میکند که در آن احتمال ساتوشی بودن پاول لرو را مطرح کرده و به همراه میزبان پادکست، آرون لامر، با بررسی رخدادهای زندگی پاول لرو، این فرضیه را بررسی میکند.
این مجموعه در قالب رونوشت، پادکست و فایل MP3 برای دانلود تهیه شده است و حاصل مشارکت تیم کوینتاک و وبسایت مدیوم با میزبانی آرون لامر (Aaron Lammer) و جی کسپین کنگ (Jay Caspian Kang) است.
آرون لامر: سلام اوان.
اوان رتلیف: سلام آرون. خیلی وقته به پادکستهات گوش میدم، اما اولین باره که با هم حضوری صحبت میکنیم.
آرون لامر: آره. باید بگم خوشم میاد از اینکه میبینم بعضی از دوستام که معمولا با حوزه رمزنگاری سروکار ندارن به یه دلیلی وارد این مسیر میشن. فکر نمیکردم از اون آدمهایی باشی که به بیت کوین علاقه نشون بدی.
اوان رتلیف: در واقع از بعضی جنبهها شاید بهم میاد که به بیت کوین علاقه داشته باشم. به دلایل مختلفی هیچوقت واقعا برای بیت کوین وقت نذاشتم. حتی یه دونه بیت کوین هم نداشتم.
آرون لامر: درسته.
اوان رتلیف: میدونی، تا حالا خودمو درگیر معامله هیچ ارز دیجیتالی نکردم. هیچوقت هم دربارشون مطلب ننوشتم. نهایت ارتباطی که با این حوزه داشتم فقط گوش دادن به برنامههای تو و جیتاک بوده. شاید فقط حدود ۱۰ درصدش رو واقعا تونستم درک کنم.
آرون لامر: احساس میکنم تو یه جورایی از اون آدمهایی هستی که اگه بخوای میتونی ذهن و نگرشت رو تغییر بدی. حتی اگه خودت هم اینطور نباشی، با خیلی از آدمهای این مدلی این مسیر رو طی کردی. تو با جاش بارو دوست بودی که گزارشهای زیادی درباره جاده ابریشم تهیه کرد. اینو هم میدونم که یه صمیمیتی با افرادی توی مجله وایرد داری که از خیلی وقت پیش تا حالا درگیر ماجراهای ساتوشی بودن. پس ظاهرا داستان هویت ساتوشی چندان هم از خطمشی روزنامهنگاری تو فاصله نداره. البته اینو هم بگم که من خودم از اونایی بودم که همیشه میگفتم ما باید این داستان رو همون چند سال پیش تموم میکردیم. این داستان بیشتر شبیه داستانهای جنایی بود که مثلا ما هم همه سرنخها رو بررسی کرده بودیم و به نظر میرسید نمیتونیم قاتل رو گیر بندازیم. طی یه دوره طولانی، هر سال یه داستان جدید درباره ساتوشی داشتیم و بعدش یه مدت راحت میشدیم و دوباره همه چی از نو شروع میشد.
اوان رتلیف: آره، اینطور به نظر میرسه. منظورم اینه که یکی از دلایلی که من هیچوقت درگیر این قضیه نشدم، تا حدی به خاطر این بود که خیلیها بهش پرداخته بودن. همون موقع که یه بررسی اجمالی دربارهاش انجام دادم، متوجه شدم که کلی داستان دربارهاش درست شده. بعضی از اونا دروغ محض بودن. جالب اینجاست که اگه یه نگاهی به گذشته بندازین، میبینین هر بار که توی یکی از این داستانها کسی رو به عنوان ساتوشی معرفی میکردن، اون فرد میاومد و موضوع رو انکار میکرد. بعد همه میگفتن: «خب، پس این نمیتونه باشه.» بعدش یکی دیگه میاومد و باز همون ماجراها تکرار میشد. اما فکر میکنم موقعیت کریگ رایت یکم با بقیه متفاوته و تا حدی همه رو ترسونده که دیگه جرأت نمیکنن کسی رو ساتوشی بدونن. حتی خودمم همینطوری بودم، به خودم گفتم تا چه حد میتونی با کریگ رایت بهعنوان ساتوشی احتمالی مقابله کنی؟
اما وقتی روش وقت گذاشتم تا یه گزارش درستوحسابی دربارهاش بنویسم، متوجه شدم که توی پروندهاش مدارک و اسناد جعلی وجود داره. بحث فعلی روی اینه که چه کسی اون اسناد رو جعل کرده. درباره اون هم صحبت میکنیم، اما فکر میکنم اگه از دیدگاه روزنامهنگاری بهش نگاه کنی متوجه میشی که چقدر سخته. نمیشه به هیچکس اعتماد کنی که باهات همراهی کنه، چون هر کسی حرف خودشو میزنه و یه جورایی این اختلافنظر باعث شده موضوع خیلی پیچیده به نظر برسه. البته حالا پیچیدهتر هم شده، چون مردم دوباره شروع کردن. تو همین دو هفته گذشته دو مورد ساتوشی جدید داشتیم.
آرون لامر: جدی میگی؟ پس دوباره داره شروع میشه…
اوان رتلیف: آره مثل یه جور چرخه است. ساتوشی هر از گاهی سروکلهاش پیدا میشه. میاد و سرخط خبرها رو به خودش اختصاص میده و دوباره همه چی به حالت عادی برمیگرده تا دفعه بعد.
آرون لامر: بریم سر محاکمه کریگ رایت. چون به نظرم این قضیه به طرز عجیبی با روند پیدا کردن ساتوشی ارتباط داره. کل پرونده کریگ رایت و اسناد جعلی منو یه جورایی یاد ماجرای جنجالی استفن گلس میندازه که مردم دربارهاش میگفتن… صبر کن ببینم، استفن گلس بود دیگه؟ اون خبرنگاری که اون رسوایی رو توی نیویورک تایمز به وجود آورد کی بود، گلس نبود؟
اوان رتلیف: اوم، یادم نیست…
آرون لامر: آها… جیسون بلر.
اوان رتلیف: آره جیسون بلر.
آرون لامر: حالا یادم نیست درباره بلر میگفتن یا گلس، میتونه درباره هردوشون باشه. مردم میگفتن چطور روند درستیسنجی نمیتونه کاری کنه اینا گیر بیفتن؟ آخه اینا اصلا به این فکر نمیکنن که روند درستیسنجی برای دستگیر کردن کسی که دروغ میگه و اسناد و ایمیلها را جعل میکنه نیست، فقط برای کشف حقیقته. روزنامهنگار فقط میدونه هر چی که داره مشاهده میکنه درسته، همین. بنابراین وقتی یکی سندی رو جعل میکنه، فقط میتونیم بگیم مشخصه که توی این تقلب شده. توی پرونده کریگ رایت هم روزنامهنگارها با تحقیقاتی که انجام دادن، رو کردن که یه نفر در اسناد و مدارک تغییراتی داده و بعد اونا رو به یه دادگاه ارسال کرده. خب این کار خیلی جسورانه و البته خیلی سخته. درست مثل اینه که توی سایت ردیت یه عکسی رو نشون بدی و بپرسی «آیا این فتوشاپه یا نه؟». کسانی که اونجا جوابتو میدن یه جورایی کارآگاههای غیرحرفهای اینترنتی هستن. اونا فقط میتونن بگن که این عکس فتوشاپ شده یا نه. نمیتونن برن دنبال کسی که این کارو کرده.
اوان رتلیف: درسته، اما مدارکی وجود دارن که همین جوامع آنلاین مثل ردیت که تو میگی غیرحرفهای هستن، تونستن جعل یا دستکاری رو توشون شناسایی کنن و کمک بزرگی به مراجع قانونی کردن.
آرون لامر: آره درسته.
اوان رتلیف: از چیزهایی که درباره آخرین جلسه دادگاه شنیدم و رونوشتهایی که خوندم، برام معلوم شده که هیچکس انکار نمیکنه که واقعا یه سری مدارک جعلی وجود داره. دلیلش اینه که یکی از طرفین میگه: «یه نفر وارد سیستم کامپیوترم شده و اسناد رو جعل کرده که چهره منو تخریب کنه». و طرف دیگه هم میگه: «نه، شما خودتون اسناد رو جعل کردین و اونا رو برای این دادگاه فرستادین». این نشون میده که هر دو طرف قبول دارن که در هر صورت اسناد جعلی وجود داره. حالا مسأله اینجاست که به کی باید اعتماد کرد؟ کدومشون راست میگن؟ اصلا هیچکدوم از این اسناد قابل اعتماد هستن؟ فکر کنین برای یه روزنامهنگاره چقدر سخته که بیاد و سعی کنه همه چی رو مشخص کنه، بدون اینکه حتی زمان کافی داشته باشه تا بتونه خوب روی همه چی تمرکز کنه و بعد همه مشاهداتش رو بررسی کنه. این یکی از مشکلات ماجرای ساتوشیه. چون برای هر خبرنگار واقعا سخته که هر از گاهی دوباره بیاد وقت بزاره و همه چیز رو از اول بررسی کنه.
آرون لامر: خب درباره پرونده کریگ رایت، آدم توی وضعیتی قرار میگیره که باید شخصیت آدمها رو هم قضاوت کنه نه اینکه فقط شواهد رو بررسی کنه. درباره شخصیت کریگ رایت باید بگم، اگه کسی وجود داشته باشه که وقتی کریگ خواب بوده، اومده و یه سری اسناد رو از سرورهای ایمیلش تغییر داده، کی بهتر از خود رایت میتونسته این دستکاری اسناد رو کشف کنه؟ منظورم اینه که واقعا نیازی به یه کارآگاه اینترنتی نبوده؛ کافی بود خودش با یه نگاه به تاریخهای بعضی از این ایمیلها و اسناد ببینه که با تاریخهای مرتبشده در فهرستش همخوانی نداره. این یک هک خیلی سطح بالا نیست. بیشتر شبیه کاریه که من در دوران دبیرستان انجام میدادم و با کپی پیست کردن یه شماره و استفاده از فتوشاپ، گواهینامه رانندگی درست میکردم. فکر نمیکنم کار جعل کردن اسناد رایت خیلی حرفهای انجام شده باشه که اون نتونسته باشه همون موقع بهش پی ببره.
اوان رتلیف: با توجه به چیزهایی که مشاهده کردم باهات موافقم. اگه بگم بیطرف هستم واقعا با عقل جور در نمیاد. من فقط یه گزارشگرم و سهمی از این قضیه ندارم. اما این پرونده واقعا برام جذابه و دارم به این فکر میکنم که دربارهاش گزارش بیشتری تهیه کنم. در پاسخت میتونم فقط اینو بگم که کشف اینکه واقعا چه کسی این کارو کرده مشکل رو حل نمیکنه. اگه این آدم غیرحرفهای بوده باشه، خب خود کریگ رایت هم میتونه بهشکل غیرحرفهای جعل اسناد رو انجام بده. نمیشه به این دلیل که نابغه کامپیوتره، بزاریمش کنار. اما اینجوری هم میشه گفت که شخصی که به کامپیوترها نفوذ کرد تا بتونه از طریق اداره مالیات استرالیا اونو تحت فشار قرار بده، خودش هم غیرحرفهای بوده. با این شیوهها که نمیشه به حقیقت رسید. راستش خودم هم واقعا دنبال ارزیابی این موضوع نرفتم. شاید تو مقاله بعدیم بهش بپردازم.
آرون لامر: باشه. حالا بیا یه لحظه به عقب برگردیم و دقیقتر بررسی کنیم، چه سالی برای اولین بار درباره پاول لرو مطلب نوشتی؟
اوان رتلیف: اولین بار، اواخر سال ۲۰۱۴ بود که با پاول لرو آشنا شدم. در واقع این پرونده رو از سال ۲۰۱۳ که یکی از افرادش دستگیر شد دنبال میکردم؛ اما اون موقع هنوز پاول لرو معروف نشده بود. در اصل، درباره پاول لرو فقط یه سابقه مختصری وجود داشت که میگفت لرو یه برنامهنویس بوده و بعدش یه شبکه آنلاین رو برای تجویز و فروش حدود صدها میلیون دلار داروهای مسکن راهاندازی کرده. بعدها اون این پولی رو که به دست آورده بود، برای یه سندیکای عظیم تبهکاری سرمایهگذاری کرد و از یه پایگاه توی فیلیپین ادارهاش میکرد. لرو اصالتا آفریقایی و زیمبابوهای بود، اما فعالیتهاش رو در فیلیپین انجام میداد.
اون توی هر جنایتی که بشه تصورش کرد دست داشت. از قاچاق اسلحه و مواد مخدر گرفته تا ارعاب و خشونت. کارهای عجیب و غریبی دیگهای هم انجام میداد: راهاندازی یه پایگاه در سومالی که تحت حفاظت شبهنظامیان بود، انجام معاملات طلا در سراسر آفریقا، راهاندازی شرکتهای چوب و الوار و خیلی کارهای دیگه که آدم نمیدونه چی بگه. من از سال ۲۰۱۳ دربارهاش گزارشهایی تهیه میکردم، اما سال ۲۰۱۴ بود که اسمش سر زبونا افتاد. اولین داستانهایی رو که دربارهاش منتشر کردم، توی مجله آتاویست بود که سال ۲۰۱۶ سردبیرش بودم.
آرون لامر: پس تو از همون موقعها پیگیر فعالیتهای لرو بودی. میشه گفت پاول لرو چند سال از زندگیت رو به خودش اختصاص داده بود. یادمه، همین چند وقت پیش بود، توی دادگاهی که محاکمهاش کردن حضور داشتی. راستی محاکمهاش کی بود؟
اوان رتلیف: اون که اصلا برای محاکمه حاضر نشد. فقط چند نفر از افرادش و یه سری از اونایی که توی فعالیتهای داروییاش شرکت داشتن برای محاکمه رفتن. در واقع آدمهای لرو سال ۲۰۱۸ برای محاکمه در منهتن حضور پیدا کردن. اون موقع، چند سالی میشد که داشتم ازش گزارش تهیه میکردم. لرو در طی اون محاکمه علیه افراد خودش بهطور مفصل اعترافاتی رو ارائه داده بود (غیرحضوری). همون افرادی رو که استخدامشون کرده بود تا براش آدم بکشن. خیلی راحت اونا رو فروخت و همشون به حبس ابد محکوم شدن.
آرون لامر: راستش دوست ندارم ماجرای کتابت رو لو بدم، چون میدونم ۵ سال روش زحمت کشیدی. اما لرو توی زندانه. اون موفق نمیشه، البته اونجور که از کتابت یادمه. بیا درباره کتاب صحبت کنیم. اسم کتاب رو «مسترمایند» گذاشتی. داستانش درست مثل هر داستان دیگهای در حوزه رمزنگاری، حد و مرز نداره. قتل، جنایت، آدمهایی که سعی میکنن در مناطق جنگی پالایشگاه نفت راهاندازی کنن؛ درست شبیه یه داستان افسانهایه. کتابت اینطوری تموم میشه که لرو رو دستگیر میکنن، که البته فکر نمیکنم برای کسی تعجبآور باشه، چون به هر حال لرو درگیر جنایتهای زیادی بود و طبیعی بود که دیر یا زود دستگیر میشد.
اوان رتلیف: آره. در اصل این ماجرای دستگیر شدنش بود که خیلی جالب بود. حالا اینکه بگیم دستگیر شد چندان هم قضیه رو لو نمیده، چون یک سوم نهایی کتاب درباره اینه که وقتی اون تو زندانه چه اتفاقی میافته. اما در واقع شرایطی که به دستگیری اون منجر شد و همه اتفاقاتی که دست به دست هم دادن و یکی پس از دیگری اتفاق افتادن تا در نهایت لرو دستگیر بشه، این کتاب رو جذابش میکنه.
آرون لامر: اون تقریبا بلافاصله تغییر رویه داد و تصمیم گرفت با دولت همکاری کنه. یه جورایی عجیب بود، لرو خیلی بیشتر از یه شاهد برای دولت مفید واقع شد.
اوان رتلیف: دقیقا.
آرون لامر: این کارش همدستهای سابقش رو واقعا آتیش زد. همیشه اینطوری بوده، خب هیچی از این بهتر نیست که یه دوستی داشته باشی که یه جنایت بزرگ رو لاپوشونی کنه. اما لرو علیه همدستهاش شهادت داد. ظاهرا برای این کارش دلیل خوبی داشته، خواسته با این کارش تو مجازاتش بهش تخفیف بدن. چون به نظر نمیرسه همه پولی که اون از این جنایتهاش به دست آورده، مصادره شده باشه. احساس میکنم هنوز یه پول قلمبهای یه جایی مخفی مونده. یه نظریه میگه اگه پاول لرو مشتاق بوده با دولت همکاری کنه، واسه این بوده که میدونه بالاخره یه روز آزاد میشه و در این صورت این پول یه جایی منتظرشه.
اوان رتلیف: درسته. منظورم اینه که مسلما اون یه پول قلمبهای رو یه جایی مخفی کرده. همه اینو میگن، حتی بستگانش و کارمندانش. حتی اونایی که توی اداره مبارزه با مواد مخدر هستن. اونا اصلا نمیگن که «ما همه پولهای لرو رو پیدا کردیم و همشو مصادره کردیم.» راستشو بخوای، فکر کنم گفتن که اصلا سعی نکردن دنبالش برن؛ چون پیدا کردنش خیلی سخته و تلاش زیادی رو میطلبه. میدونم که اون یه سری تشکیلات داره و یکی از اونا در جزایر ویرجین هست. یه نفر رو توی یه شرکت سرمایهگذاری بانکی در هنگ کنگ میشناسم و اون یه سری اسناد درباره این تشکیلات بهم داد.
میتونم بگم اون میلیونها دلار یه جایی برای خودش نگه داشته. حالا با فرض اینکه آیا اون میتونه به راحتی بهش دست پیدا کنه یا نه، یه سوال مطرح میشه و اون اینه که اصلا ایشون کی آزاد میشه. البته هنوز حکم قطعیش صادر نشده، قراره در ماه اوت مشخص بشه. ممکنه پنج سال براش ببُرن. شاید هم ده سال یا حتی سی سال. اما آره. فکر میکنم اگه با یه دید کلی به این قضیه نگاه کنیم، اون به دنبال آزادیشه و همونطور که همه میدونیم بالاخره به اون پولها دست پیدا میکنه و دوباره کار سابقش رو از سر میگیره. نظریهای که در حال حاضر وجود داره اینه.
آرون لامر: حالا بریم سر محاکمه کریگ رایت. این پرونده درباره کریگ رایت و املاک دیو کلیمان هست که فکر میکنم برادرش ایرا کلیمان رو کرد.
اوان رتلیف: بله. البته فکر میکنم کلیمن باشه نه کلیمان، مطمئن نیستم.
آرون لامر: اسمشو اشتباه تلفظ کردم؟
اوان رتلیف: راستش تا جایی که یادمه، یکی که خودشم درگیر این پرونده است اسمشو کلیمن تلفظ کرد.
آرون لامر: دوباره بگو؟
اوان رتلیف: کلیمن.
آرون لامر: اوهوم. کلیمن. دیو کلیمن و ایرا کلیمن. در اصل ایرا کلیمن از کریگ رایت شکایت کرده تا شاید بتونه اون همه بیت کوینی رو که فکر میکنه کریگ رایت بعد از فوت برادرش دزدیده و برای خودش برداشته برگردونه.
اوان رتلیف: آره. موضوع دادخواست همینه.
آرون لامر: فکر میکنم پرونده کت و کلفتی داره. من همه پرونده رو نخوندم. البته نمیدونم تو تا چه حد…
اوان رتلیف: من بیشترش رو خوندم.
آرون لامر: آره درسته. ببخشید. واقعا معذرت میخوام. انگار یه پاورقی جنجالی هم اون وسط بود؟
اوان رتلیف: آره یه پاورقی واقعا جالب وجود داشت. ماجرا این بود که از کریگ رایت شهادت کتبی گرفته بودن و ازش سوالات زیادی رو پرسیده بودن. رایت هم بعضی از سوالات خاص رو جواب نداده بود. متعاقب اون، وکلای رایت دادخواستی رو به دادگاه ارائه دادن که مضمونش این بود که موکلشون (یعنی رایت) فقط در صورتی به سوالات پاسخ میده که جوابهاش محرمانه باقی بمونن. البته بعدش واقعا هم جواب سوالات رو داد. دلیلش این بود که ظاهرا یه سری اسامی ممکن بود فاش بشن که برای خود کریگ رایت یا دیگران خطر جانی داشته باشه یا حتی تهدیدی برای امنیت ملی باشه. بیشتر از یه اسم بود. حتی اسم یه نفر هم بود که با دیو کلیمن یه مصاحبه تلفنی انجام داده بود.
ظاهرا یه سری از این اسامی، کسانی بودن که رایت از طریق نرمافزاری که با دیو کلیمن طراحی کرده بودن و یا از طریق ابزارهای دیگه در دستگیریشون به دولت کمک کرده بود. بخش خیلی زیادی ازش حذف شده بود، طوری که باید تیکههاشو سرهم میکردی تا بفهمی دقیقا درباره چیه. توی یکی از اسناد هم، همون پاورقی معروف وجود داشت که اومده بودن ویرایشش کرده بودن، اما یه اشتباه کوچولو انجام دادن و صفحه دومش رو ندیدن! یه تیکه از پاورقی بدون ویرایش توی صفحه دوم جا موند که یه لینک رو نشون میداد. این لینک متعلق به صفحه ویکی پدیای پاول لرو بود. یه لینک دیگه هم بود که به یه مقاله توی نشریه دیلی میل (Daily Mail) میرسید و درباره پاول لرو نوشته بود. بنابراین به وضوح اسم پاول لرو هم توی اون پرونده اومده و همین سرآغاز همه این ماجراها شد.
آرون لامر: پس ظاهرا به خاطر یه اشتباه ویرایشی، این قضیه از اون چیزی که بود اسرارآمیزتر شد.
اوان رتلیف: آره. اصلا من عاشق یه همچین خطای ویرایشی جالبی هستم.
آرون لامر: بسیار خوب، پس یه اشتباه ویرایشی وجود داشت و همون اشتباه مستقیما به تو اشاره میکرد، چون درست به صفحه ویکی پدیای لرو میرسید که بر اساس گزارش تو نوشته شده.
اوان رتلیف: تا حد زیادی آره. میگم تا حد زیادی، چون گزارشهای زیادی درباره پاول لرو وجود داره؛ بنابراین نمیشه گفت اون صفحه ویکی پدیا تمامش از روی گزارش من بوده. اما میتونیم بگیم آره، بخش اعظمش از روی گزارش من نوشته شده. بعدا سعی کردم بفهمم دربارهاش چیا میگن. فکر میکنم اصلش در وبسایت chan4 منتشر شده بود و بعد در هکر نیوز، bitcoin.org و یا شاید در فروم اصلی بیت کوین هم اومده بود. به هر حال در سه یا چهار جای مختلف منتشر شده بود. بعدش سیل ایمیلها بود که سمت من سرازیر شد.
ایمیلهایی برام میفرستادن که توشون نوشته بود: «درباره این موضوع چی میدونی؟ نظرت چیه؟ آیا این میتونه درست باشه؟» یا فقط میگفتن «اینو دیدهای؟» اولش یه جورایی نمیخواستم کاری در این باره انجام بدم. چون با توجه به پیگیریهای گذشتهام، برای من این اولین بار نبود که لرو با ساتوشی ارتباط پیدا میکرد. وقتی اولین بار در سال ۲۰۱۶ این مجموعه مقالات رو توی مجله آتاویست منتشر کردم، در واقع هر چی که بود رو از خود مردم شنیده بودم. یه چیزی توی فروم هکر نیوز بود که دهان به دهان میگشت: «هی، شاید اون خود ساتوشیه» و از اونجا به بیرون درز کرده بود.
آرون لامر: جدی میگی؟
اوان رتلیف: آره. حتی یه نفر برام ایمیل فرستاده بود و در اون یه نظریه رو با جزئیات مفصلش مطرح کرده بود. نمیدونم زن بود یا مرد، یادم نمیاد. ولی گفته بود: «نکات خیلی مهمی توی این نظریه هست. من فقط دارم اونو به شما انتقال میدم. موارد زیادی هست که کنار هم چیده و مرتب شده».
یادمه یه نگاهی بهش انداخته بودم، گفتم شاید به درد کتابم بخوره. کلی وقت گذاشتم که ببینم میتونم حتی یه نفر رو پیدا کنم که یه جایی حرفی زده باشه که با اون نظریه مطابقت داشته باشه. حتی یه سرنخ کوچک هم برام کافی بود. در واقع موارد خیلی زیادی وجود داشت، مثلا اینکه پاول لرو هزاران دامنه مختلف ثبتنام کرده بود. کافی بود توی همین زمینه یه ارتباط بین لرو و ساتوشی پیدا بشه.
لرو رجیستری دامنه مخصوص خودش رو داشت که در فیلیپین ایجاد کرده بود تا بتونه راحتتر کسبوکار مربوط به فروش داروها رو انجام بده. اینطوری هیچکس نمیتونست اون دامنه رو از کار بندازه. این یعنی خود لرو میتونست دامنه ایجاد کنه. اگه فقط یه دامنه پیدا میشد که با اونی که ساتوشی ثبتنام کرده بود همخوانی داشت، اون وقت میشد یه ارتباطی پیدا کرد. اما من هیچی پیدا نکردم. توی کتاب هم نوشتم که نتونستم هیچ رابطهای پیدا کنم. در پاورقی هم، فقط نوشتم «همه چیز رو بررسی کردم و هیچی پیدا نکردم». فکر میکنم در اصل خودم درها رو به روی خودم بسته بودم.
آرون لامر: راستش وقتی کتاب رو خوندم، از اول تا آخرش نه به ساتوشی فکر کردم و نه به بیت کوین. اما موقعی که به من گفتی «آرون، لرو خودش توی بازی حضور داره»، دو تا چیزی که ذهنم خیلی سریع روش تمرکز کرد، اون دو تا نرمافزاری بود که پاول لرو ایجاد کرده بود. همون نرمافزارهای مخصوص رمزگذاری رو میگم.
اوان رتلیف: آره. اون ابزار برای رمزگذاری هارد دیسکه. قطعه نرمافزاریه که هارد درایو رو رمزگذاری میکنه.
آرون لامر: تو الان داری درباره کدومشون صحبت میکنی؟ تروکریپت (TrueCrypt) یا E4M؟
اوان رتلیف: خب، پاول لرو در اواخر دهه ۹۰، قطعه نرمافزاری رو موسوم به E۴M نوشت که مخفف عبارت Encryption for the Masses به معنای «رمزگذاری برای عموم» هست. البته هیچ شکی نیست که لرو اونو نوشته. این قطعه نرمافزار، از نوع منبع باز بود. لرو توی یه شرکت نرمافزاری استخدام شده بود. اونا میخواستن از E۴M استفاده کنن، اما سر اینکه آیا هنوز منبع باز بود یا نه، اختلاف پیدا کردن. بعدش لرو رو اخراج کردن.
یه مدت بعد تروکریپت رو ایجاد کرد. تروکریپت کاملا مبتنی بر E۴M بود. منظورم اینه که انگار جانشین E۴M شده، چون از کدهای E۴M استفاده میکنه. خب همین نشون میده که پاول لرو طراح تروکریپت هم هست. منظورم اینه که میشه فهمید طراح هر دوشون لروئه. البته هنوز هم در اینکه آیا لرو خودش در ایجاد تروکریپت مشارکت داشته یا نه، جای تردید هست. توسعهدهندههای این نرمافزار ناشناس هستن و ناشناس هم باقی موندن. یه نظریههایی درباره هویت اونا وجود داره و میشه این وسط یه ارتباطاتی رو با افراد مختلف تشخیص داد، اما همچنان ناشناس باقی موندن.
تروکریپت یکی از ابزارهای محبوب برای رمزگذاری دیسکه که تا به امروز بیشترین تعداد کاربر رو داشته. اگه یادت باشه یه سری مدارک متعلق به ادوارد اسنودن وجود داشت که اطلاعاتی رو فاش میکرد که میگفت آژانس امنیت ملی آمریکا نمیتونه سیستم حفاظتی تروکریپت رو رمزگشایی کنه. خود اسنودن یکی از بزرگترین طرفداران تروکریپت در سال ۲۰۱۴ بود. همون موقع توسعهدهندههای ناشناس تروکریپت به شکل اسرارآمیزی اونو از کار انداختن. بعد توی وبسایتش نوشتند «ما اونو از کار ننداختیم، چون نرمافزار منبع بازه نمیتونیم این کارو بکنیم». اما بعدش نوشتند: «دیگه از تروکریپت استفاده نکنین. ایمن نیست.» که این هم خودش راز دیگهای هست.
آرون لامر: درسته.
اوان رتلیف: مهمترین نکته این ماجرا اینه که بفهمیم چرا پاول لرو کاندیدای مناسبی برای ساتوشیه. فکر میکنم دلیل اصلیش این باشه که در واقع این لرو بود که قطعه نرمافزار رمزگذاری رو نوشت. خودش اونو نوشت، در فروم گذاشت و به اطلاع جامعه رسوند. الگویی که لرو استفاده میکنه، شبیه الگوییه که ساتوشی ازش پیروی میکرد. تا حالا فکر کردی با این همه آدمی که احتمال میدیم ساتوشی باشن، واقعا هیچ کدومشون میتونن برنامه بنویسن یا نه؟ همه میگن: «++C رو بلده یا نه؟» یعنی اگه کسی پیدا بشه که فقط یه خط بتونه درباره این زبان برنامهنویسی بنویسه، از نظر اونا حله. اما اگه نظر منو بخوای، میگم این احمقانه است که کسی که قبلا هیچ وقت یه نرمافزار منبع باز ننوشته، بتونه برای بیت کوین برنامه بنویسه.
چیزی که مشخصه اینه که خالق بیت کوین، اولین بارش نبوده که این کدها رو مینوشته. چند نفری که باهاشون مصاحبه کردم هم اینو به من گفتن که امکان نداره یهویی و بدون پیشزمینه یه نرمافزاری مثل اینو بنویسی. باید چیزی در گذشته این شخص باشه یا یه تیم یا کسی رو استخدام کرده باشه که همچین نرمافزاری رو ایجاد کنن. پاول لرو دقیقا این کارو انجام داد. نه فقط این، بلکه چند تا کار دیگه رو هم انجام داد که یه جورایی با نرمافزاری که طراحی کرده بود مطابقت داشته باشه.
برای مثال، اون به یه سری افراد که قبلا الگوریتمهای کدگذاری مانند SSL رو انجام داده بودن ایمیل فرستاد و ازشون پرسید که آیا میخوان محصولشون توی این نرمافزار بیاد یا نه. خب، ساتوشی هم همین کارو کرد.
آدام بک، که فکر میکنم باور عموم بر اینه که اون اولین کسیه که ساتوشی درباره بیت کوین باهاش حرف زده و در وایت پیپر بیت کوین هم ذکر شده، دقیقا یه ایمیل مشابه همین رو از ساتوشی دریافت کرد. در ایمیل نوشته شده بود که «سلام، من درباره قطعهای که تو طراحی و ایجاد کردی، یه چیزایی شنیدم و میخوام بدونم چطور میتونم اونو در چیزی که دارم روش کار میکنم بیارم». میبینی که مضمون هر دو ایمیل مشابه هم هستن. خب بک در توسعه یه نرمافزار منبع باز مشارکت داشت و بنابراین از اونایی بود که میفهمید این برنامهها چطور کار میکنن. همین امر باعث شد یه بار دیگه این موضوع رو بررسی کنم.
آرون لامر: فکر میکنم برنامهنویسی و کدنویسی بهطورکلی حوزهایه که خیلی متنوعه و هر کسی میتونه تعداد زیادی از افراد رو پیدا کنه که در اون زمینهها قبلا فعالیتهایی انجام داده باشن. یه مثال جالب میتونه کلیمن باشه، شنیدم که کلیمن یه برنامهنویس بود، اما وقتی به گذشته کلیمن نگاه میکنی، میبینی که قبلا یه سری کارهای مربوط به فناوری اطلاعات رو انجام داده بود، حالا دقیقا نمیشه گفت برنامه نوشته بود. بنابراین اگه این جنایت خیلی فراتر از اینا بود و مثلا به یه شبکه کامپیوتری مشارکتی ارتباط داشت، خب کلیمن هم میتونست یه متخصص تو این زمینه به حساب بیاد.
اما دنیای خاص بیت کوین، به اون چیزی که توضیحش دادی خیلی نزدیکه. یه جور کار مشارکتی منبع بازه که این افراد دارن اونو با استناد به کارهای همدیگه انجام میدن و اسم همدیگه رو توی محصولاتشون ذکر میکنن. مشخصه که رمزگذاری مورد علاقه خیلیهاست.
اما حدس میزنم یه نکته دیگه هم وجود داره و اون اینه که این شخص این نرمافزار منبع باز رو برای حل مشکلات شخصی خودش طراحی کرد. اون رمزگذاری رو ایجاد کرد، چون برای آزادی از زندان بهش نیاز داشت. موقعیتهای زیادی وجود داشت که لرو توش گیر کرده بود، مثل انتقال میلیونها دلار به کارتلها، نیاز به راهاندازی زیرساختهایی در کشورهایی مانند سومالی که خدمات بانکی محدودی دارن یا اصلا چنین خدماتی ندارن، همه اینها مشکلاتی بودن که بیت کوین میتونست حلشون کنه. حالا شخصی رو تصور کن که همچین مشکلاتی رو برای رسیدگی به پولش داره. این همون آدمیه که وقتی دستگیر شد، مردم هجوم بردن که دیوارهای خونهاش رو بشکنن، چون مقدار زیادی طلا رو توی دیوارها دفن کرده بود. کسی که این همه طلا رو لای دیوارها مخفی کنه، پس بیت کوین حسابی میتونه براش کاربرد داشته باشه.
اوان رتلیف: البته طلاها زیر جکوزی بود فکر کنم…
آرون لامر: آره درسته، زیر جکوزی مخفیشون کرده بود.
اوان رتلیف: آره، لرو یه انبار مخفی پر از طلا زیر جکوزی خونهاش داشت. میگن انبارهای مخفی دیگهای هم در سرتاسر خونهاش وجود داره که ممکنه پر از طلا باشه… میدونی، دهها میلیون دلار از شمشهای طلایی که در هنگ کنگ داشت مصادره شد. اما خیلی بیشتر از اینا رو در فیلیپین داشت. برای همین میگن باز هم باید طلای بیشتری وجود داشته باشه. فکر میکنم انجام همه این کارها نیاز به یه سری مهارت خاص و فنی داره که البته به نظرم لرو همه اون مهارتها رو داشت. علاوه بر این، روشی که پاول لرو استفاده میکرد، به خوبی با سبک ساتوشی همخوانی داره. البته لرو برای همه این کارهاش دلایل خوبی داشته.
اما انگیزه لرو برای ایجاد این نرمافزارها چی بود؟ دو تا انگیزه رو میشه در اینجا درک کرد. یکی اینکه وقتی لرو در حال نوشتن E۴M بود، کار روزانهاش این بود که برای بانکها برنامه بنویسه. او یه چیزی شبیه سیستم انتقال وجه سریع بینالمللی رو برای بانکهای بینالمللی بزرگ، بانکهای هلندی و استرالیایی ایجاد کرده بود و مشکلات زیادی با سیستمهای بانکی سنتی داشت. حتی قبل از همه جنایتهایی که انجام داد، این مشکل رو داشت. من همه پستهایی رو که اون موقعها به شکل آنلاین منتشر میکرد و در اونا از سیستمهای بانکی شکایت میکرد دارم.
آرون لامر: درسته. البته اگه منصفانه صحبت کنیم، باید بگیم که لرو یک آزادیخواه افراطی هم هست. البته از اون نوع طرفداران آزادی فردی که میگه با قایق میبرمت توی آبهای بینالمللی و پرتت میکنم توی دریا و بهت شلیک میکنم! (این موضوع اشاره داره به زمانی که لرو دستور داد یکی از کارکنانش رو ببرن به دریا و بین کوسهها رها کنن و به اطرافش شلیک کنن. این کارو تا زمانی که خودش قانع نشده بود که اون واقعا بهش خیانت کرده یا نه، ادامه دادن، اینجا منظور لامر اینه که یکی از دیدگاههای آزادیخواهانه لرو این بود که قوانین مخصوص خودشو داشته باشه).
اوان رتلیف: درسته. آره فکر میکنم میشه اینجوری گفت. اون قوانین خودشو داشت. حتی موقع رونمایی از E۴M هم درباره ضرورت رمزگذاری و شیوه نظارت دولت صحبت کرده بود. میشه اینو یه نمونه کلاسیک از کارهای سایفرپانکی دونست، اما در هر حال فلسفهای داره که فکر میکنم با عقل جور در میاد. در سال ۲۰۰۸ وقتی که وایت پیپر بیت کوین منتشر شد، لرو در اولین مرحله از یه شبکه آنلاین دارویی درگیر بود و همیشه با پرداختها مشکل داشت، چون از پردازندههای کارت اعتباری استفاده میکردند و مسلما اگه اون شرکتها میفهمیدن که اینا دارن کار غیرقانونی انجام میدن، ممکن بود از کار بندازنشون. بنابراین اونا مجبور بودن مدام پردازندههای کارت اعتباری رو تغییر بدن.
لرو پول هنگفتی داشت و سعی میکرد اونا رو به نقاط مختلف دنیا انتقال بده و اساسا کار پولشویی رو به شیوه متفاوتی انجام میداد. این کار از طریق بانکهای هنگ کنگ صورت میگرفت و هر لحظه احتمالش میرفت که با بانکهای اونجا به مشکل بربخوره. همین مشکل رو با بانک سنگاپور هم داشت. یه بار در مانیل گفت: «باید بانک اختصاصی خودم رو راه بندازم». «باید یه بانک اختصاصی داشته باشم تا بتونم به این همه پول رسیدگی کنم».
همون موقع دوباره این موضوع رو بررسی کردم و با یه سری از افرادی که باهاش کار میکردن تماس گرفتم. قبلا با این افراد حرف زده بودم اما چیزی درباره بیت کوین ازشون نپرسیده بودم. این دفعه درباره بیت کوین سوال کردم و یکی از اونا گفت: «آره، اون سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ درباره ارزهای دیجیتال یه چیزایی گفته بود». یکی دیگه گفت: «آره، درست همون موقعها گفت تنها راه برای پولدار شدن اینه که ارز خودت رو داشته باشی.» اون یه جورایی اینو با کره شمالی مقایسه کرده بود، یعنی داشتن ارزی که از همه دنیا جدا باشه. ارزی که خودت بتونی استخراجش کنی. بنابراین فکر میکنم دلایلی وجود داره که چرا این با عقل جور در میاد. حالا نمیدونم واقعا میتونی درک کنی که چرا پاول لرو این همه به سیستمهای پولی بدبین بوده یا نه، اما بدون که برای همه این چیزها دلیل داشته. چه انتظاری میشه از بیت کوین داشت و آیا تا یه مدت معلوم بالاخره میتونه این مشکلات رو حل کنه؟
این مساله اصلیه. در واقع زمان زیادی طول میکشه تا بیت کوین به سطحی از پذیرش برسه که بتونیم از اون برای حل مشکلاتی که گفتیم پاول لرو باهاشون مواجه بود استفاده کنیم. من بیشتر از این منظر بهش نگاه میکنم که اون با یه روش عقلانی میخواست این مشکلات را حل کنه. پاول لرو همون اوایل درباره بیت کوین صحبت کرده بود، همون موقعی که نرمافزار رمزگذاریش رو راهاندازی کرد. اون زمان لرو واقعا یه جنایتکار نبود. اون فقط به رمزگذاری علاقه داشت. بعدها از رمزگذاری برای حفاظت از خودش استفاده میکرد، اما زمانی که E۴M را به وجود آورد، لرو فقط یه برنامهنویس جوان بود که میخواست چیزی رو به جامعه ارائه کنه و یه روشی رو برای این کار پیدا کرد.
آرون لامر: قبل از اینکه به موضوع شکاک یا بدبین بودن پاول لرو بپردازیم، باید بگم لرو بیشتر از اینکه شکاک باشه یه جورایی دلش میخواست کارهای بزرگ و جاهطلبانهای انجام بده. بهعنوان مثال، یه سری از افرادش رو به مناطق جنگزده فرستاد و بهشون گفت: «برید و ببینید چطور میشه اونجا پالایشگاه نفت ایجاد کرد».
اوان رتلیف: این کار قرار بود اولش در قالب یه عملیات صید ماهی تن انجام بشه.
آرون لامر: ببخشید متوجه نشدم؛ عملیات صید ماهی تن که بعدش به ایجاد پالایشگاه نفت منجر شد؟
اوان رتلیف: نه، منظورم اینه که لرو فقط یه هدف نداشت. قرار بود از یه طرف به نفت برسن، از یه طرف میخواست یه پایگاه عملیاتی برای توزیع دارو راهاندازی کنه. البته این شامل مواد مخدر هم میشد. یه برنامه هم برای ربودن گردشگران داشت. حتی میخواست طرح یه کودتا در سیشل رو هم بریزه. اون برنامههای زیادی داشت که همشون واقعا بزرگ بودن.
آرون لامر: فکر نمیکنم دورنمای فکریش اینطوری بود که بگه «باشه، حالا شاید این یکی کار نکنه، اما طی ۱۰ سال میتونه منو به ثروت زیادی برسونه». برنامههاش بزرگتر از این حرفها بودن.
اوان رتلیف: آره مطمئنا. میدونی، اون در حال تهیه یه نرمافزار هدایت موشکی برای فروش به دولت ایران بود. سعی میکرد این نرمافزار هدایت موشکی رو همون موقع که در فیلیپین بود بهشون بفروشه. یه سری برنامهنویس هم از اروپای شرقی آورده بود که بعضی از اونا مسلط به سیپلاسپلاس بودن. از اونایی که آگهی میدادن همه جور کاری انجام میدن. اونا در کار ساخت پهپاد، هم از نوع هوایی و هم از نوع زیردریایی بودن. کلا یه سری پروژه داشتن که خب پاول لرو همه اون پروژهها رو برای خودش میخواست.
آرون لامر: مثل همیشه باز برمیگردیم به رومانی. این داستان لرو هم در رومانی به پایان میرسه.
اوان رتلیف: آره، لرو یه جور عملیاتی رو در رومانی انجام میداد که طی اون، برنامهنویسهایی که استخدام کرده بود فقط باید یه سری کارهای عمومی فناوری اطلاعات رو انجام میدادن. بعد اون پروژههای بزرگ رو به فیلیپین میآورد و در انبارهای بزرگی که میساخت پیاده میکرد. بعدش برنامهنویسها همون جا باید برای اون پروژهها نرمافزارهای لازم رو طراحی و ایجاد میکردن. حالا نمیدونم تا چه حد میتونم منظورم رو شفاف بگم، اما به نظر من این فقط پاول لروئه که میتونه چنین پروژههای بزرگی رو راهاندازی کنه، بدون اینکه اصلا به فکر سود کوتاهمدتش باشه. اون به سودهای پروژهها در درازمدت اهمیت بیشتری میداد.
آرون لامر: خب، بازم یه نکته دیگه وجود داره و اون اینه که همه اینا در واقع شایعات و شنیدههای غیررسمیه. نمیشه گفت هیچ کدوم از این اتهامات واقعی هستن. پاول لرو معمولا آدمهای قابلاعتماد رو پیدا میکرد، بهشون پروژههای بزرگ میداد و میگفت شرایط رو بررسی کنن. بعدش خودش میرفت سراغ اون پروژهها و ترتیب راهاندازیشون رو میداد. همین کارو درباره صید ماهی تن هم انجام داد. هر دوی ما ایمیل ساتوشی و پستهایی رو که در فروم درج شده خوندیم. خب این درست همون اتفاقیه که برای گوین اندرسون رخ داد. ساتوشی هم برای گوین اندرسون نوشته بود: «سلام گوین اندرسون، حالا تو میدونی و بیت کوین.» تو گفتی احتمال اینکه بیت کوین موفق بشه خیلی کمه مگه اینکه یه شبکه پایدار داشته باشه، درسته؟ برای اینکه بیت کوین به روشی کار کنه که برای رفع نیازهای لرو مناسب باشه، باید یه شبکه پایدار داشته باشه که افراد بتونن تراکنشهاشون رو از طریق اون انجام بدن.
خب درباره کسبوکاری که پاول لرو میخواست انجام بده، قیمت بیت کوین نمیتونسته زیاد مهم باشه. چه فرقی میکرد که بیت کوین یه سنت ارزش داشته باشه یا یه دلار یا حتی یه میلیون دلار. هنوز هم میتونست ازش بهعنوان وسیلهای برای انتقال ارزش استفاده کنه. به محض اینکه بیت کوین در صرافیها کاربرد پیدا میکرد، که فکر میکنم در طی اولین سالهای ظهورش داشت اتفاق میافتاد، میتونست ابزار مفیدی برای پولشویی باشه. فکر میکنم توی برنامهای که برای مونرو داشتیم، موضوع بحثمون همین بود. مونرو شاید میتونست پروژه بهتری برای پاول لرو باشه، اما به این نتیجه رسیدیم که اگه بیت کوین وجود نداشت که اصلا امکان نداشت مونرو وجود داشته باشه. بنابراین به همون روشی که E۴M رو انجام داد، حرکتی رو شروع کرد که میتونست بعدها در آینده برای فردی مثل لرو مزیت بزرگی به همراه داشته باشه.
اوان رتلیف: درسته. یعنی فکر میکنم که درست باشه، هر چند بازم میگم من به شخصه حس میکنم لرو انگیزه خاصی در این باره داشت. حالا بیا برای یه لحظه هم که شده تصور کنیم پاول لرو همون ساتوشیه. فکر میکنم انگیزه لرو از ایجاد بیت کوین به انگیزهاش از ایجاد E۴M نزدیکتر باشه. در اون زمان، لرو فقط میخواست چیزی رو ایجاد کنه و به جهان ارائه کنه، چون دنیا بهش نیاز داشت و این کار رو هم کرد. اما حالا لرو بینش خاصی پیدا کرده بود و به جز نیاز دنیا انگیزههای دیگهای هم داشت. میدونی که نظر مساعدی نسبت به حکومتها نداشت و از طرفی میدید که پولهاش همیشه آسیبپذیرن و برای انتقالشون با مشکل مواجه میشه.
فکر میکنم این چیزها بودن که بهش انگیزه دادن بیت کوین رو ایجاد کنه. اما به نظرم اصلا روی این حساب باز نکرد که کارش به سرعت ارزش پیدا کنه. شاید به خاطر همینه که هیچکدوم از وبسایتهایش هرگز با بیت کوین کار نکردن. احتمالا هنوز زود بود که همچین کاری بکنن. خب شاید بشه گفت اگه اون واقعا ساتوشی بود، یکی از اولین کارهایی که باید انجام میداد این بود که «خب، من وبسایتهایی رو دارم که برام دارو میفروشن. پس باید توی این وبسایتها از بیت کوین استفاده کنم». اما لرو هرگز این کارو نکرد.
آرون لامر: هر چند برای کسی که سابقا یه سایفرپانک بوده، این کار از نظر امنیت عملیاتی وحشتناکه.
اوان رتلیف: این همون چیزیه که نشون میده ما در حال حاضر جایی قرار گرفتیم که فقط میتونیم بگیم: «آها، او این کارو برای این انجام داده که هویتش فاش نشه». این یعنی همه چی در حد حدس و گمانه. میتونی هر چیزی رو در نظر بگیری و براش دلیل بیاری که: «اینو برای این استفاده میکرد که هویتش رو مخفی کنه یا انجام فلان کار لابد برای ناشناس موندنش ضروری بوده». من تمام تلاشم رو کردم که از این نتیجهگیریها دور بمونم و به چیزهایی بچسبم که شباهتهای حقیقی بین لرو و ساتوشی رو نشون بده.
آرون لامر: درسته. میدونی، بزرگترین مانعی که درباره ۱۰ مظنون اصلی که همه فکر میکنیم میتونن ساتوشی باشن وجود داره اینه که یه سری موارد غیر قابل فهم درباره اونا هست. مثلا هال فینی رو در نظر بگیریم، اگه هال فینی ساتوشیه، پس با خودش در حال تبادل ایمیل بوده؟ خب فرضا بازم بگیم یه آدم نابغه ممکنه همچین کاری بکنه، اما این کار هم مشابه همون کار جعل اسناده که قبلا دربارهاش صحبت کردیم. مگه یه نفر تا چه اندازه میتونه یه دروغ رو ادامه بده؟ یا مثلا کریگ رایت، اصلا میدونی من چرا اونو بهعنوان ساتوشی رد میکنم؟ البته دلایل زیادی برای این کار دارم، اما مهمترین دلیلم اینه که اون خیلی بیدقت و دست و پا چلفتیه.
اون اشتباهات ساده زیادی رو مرتکب شده. اگه مصاحبههایی رو که با کریگ رایت انجام شده پیدا کنی، میتونی صحبتهاشو درباره اینکه اولین بار چه زمانی اسم بیت کوین رو شنیده گوش کنی. حالا نمیدونم این اشتباه واقعا ناشی از بیدقتیش بوده یا اینکه کریگ رایت اصلا ساتوشی نیست. اما پاول لرو یه فرد واقعا روشگرا و دقیق هست که حداقل خطاهای احمقانهای مرتکب نشد. اون میتونست مدتهای طولانی کارشو ادامه بده، چون هم کارش عالی بود هم اینکه تا حدودی پارانویید بود و همین پارانویید بودنش باعث میشد بهشدت دقیق باشه.
اوان رتلیف: درسته. اداره مبارزه با مواد مخدر در سال ۲۰۰۷ شروع به ردیابیش کرد و تا سال ۲۰۱۲ نتونست دستگیرش کنه. دلیلش این بود که پاول لرو سالها تلاش کرده بود تا در فعالیتهاش لایههای زیادی رو ایجاد کنه. واقعا مطمئن نیستم همون موقع که تازه کسبوکار داروییش رو شروع کرده بود، اصلا میدونست کارش غیرقانونیه یا نه. راستش هنوز کاملا مشخص نیست که این کار در اون زمان اصلا غیرقانونی بوده یا بعدا غیرقانونی اعلام شده.
آرون لامر: در واقع اون طوری کسبوکارش رو طراحی کرده بود که نه قانونی بود و نه غیرقانونی. اونا مواد مخدر اپیومی رو نمیفروختن، بیشتر از اون نوع مواد مخدری رو توزیع میکردن که…
اوان رتلیف: مواد مخدری رو میفروختن که تحت کنترل و نظارت دولت نیست.
آرون لامر: آره درسته.
اوان رتلیف: فکر میکنم یه چیزایی مثل ترامادول و اینا بود.
آرون لامر: خب آخه این داروها واقعا به آدم آسیب میرسونن.
اوان رتلیف: آره اینا داروهای مسکن اعتیادآور بودن، از اون دسته داروهایی که در فهرست مواد تحت کنترل دولت وجود نداشتن. میدونی که اینطور کسبوکارها رو میشه یه جورایی کسبوکارهای خاکستری به حساب آورد. اسم پاول لرو واقعا در بعضی از سرورهای اصلی در کانادا وجود داشت. اونا فضای سرور رو اجاره میکردن و بنابراین اسمش توی اون سرورها اومده بود. اینجوری بود که تونستن ردشو بزنن. اما بعد با گذشت زمان، لرو فهمید که دنبالش هستن و بنابراین با دهها شرکت مختلف لایههایی رو دور خودش ایجاد کرد و اسمشونو گذاشت «آدمکها». لرو یه سری افراد رو اجیر میکرد که مثلا از زیمبابوه به هنگ کنگ سفر کنن و در اونجا با هویت خودشون ۱۰ تا شرکت دایر کنن. اونا اصلا نمیدونستن واقعا دارن چیکار میکنن، فقط میدونستن که این دستوره و باید انجامش بدن.
او با همین کارهایی که کرد تا مدتها گیر نیفتاد. البته از رمزنگاری هم استفاده کرد و سرورهای رمزگذاریشده شخصی خودش رو ایجاد کرد. حتی یه ایمیل رمزگذاریشده مخصوص برای خودش داشت که حتی با حکم قانونی برای جستجو، نمیشد بهش دسترسی پیدا کرد. اگه هم میتونستی بهش دست پیدا کنی، محال بود بتونی رمزگشاییش کنی. اون کلا علاقه شدیدی به پنهان کردن هویتش داشت. چند تا گذرنامه هم داشت که یکی از اونا همون گذرنامه دیپلماتیک معروفشه که بیشترین مطابقت رو با ساتوشی داره.
آرون لامر: بسیار خوب، حالا باید توضیحش بدی. گفتی چه اسمی برای خودش گذاشته بود؟
اوان رتلیف: من اون گذرنامه رو به افراد مختلفی که درگیر موضوع ساتوشی هستن نشون دادم و بعضی از اونا گفتن «وای، این واقعا جالبه». یه سری دیگه گفتن «این مسخرهترین مدرکیه که تا حالا دیدن». پاول لرو مدتها بود که میخواست یه گذرنامه دیپلماتیک به دست بیاره. فکر میکرد با این کار میتونه از تعقیب قانونی مصون بمونه. اون میدونست که پلیس و ادارات آگاهی از مناطق مختلف جهان دنبالش هستن. اون موقع توی فیلیپین بود و با رشوه دادن تونسته بود به خوبی از خودش توی اون کشور محافظت کنه، اما هنوز نگران بود که بتونن پیداش کنن. بنابراین یه سری افراد نزدیکش رو به جمهوری دموکراتیک کنگو فرستاد تا براش یه گذرنامه دیپلماتیک دست و پا کنن.
این یه گذرنامه دیپلماتیک واقعیه که افراد لرو با رشوه تونستن بگیرن. اونا ۱۰۰ هزار دلار به یه مقام رسمی دولتی رشوه دادن و این گذرنامه رو گرفتن. یه نفر تصویر این گذرنامه رو موقعی که داشتم اولین گزارشهام رو درباره لرو مینوشتم، برام فرستاد. اسمش که همون پاول هست، اما در گذرنامه قید شده پاول کالدر لرو سولوتشی. اگه یه نگاه یهویی بهش بندازین، لحظه اول شبیه ساتوشی به نظر میرسه. در واقع سولوتشی اسمیه که تا جایی که من میدونم فقط در کنگو استفاده میشه. اینو از کسی که گذرنامه رو گرفت پرسیدم…
در سال ۲۰۱۶ یعنی زمانی که من برای اولین بار گذرنامه رو دیدم، نظریهای وجود داشت که میگفت شاید این اسم یه ورژن دیگهای از ساتوشیه که لرو در این گذرنامه ازش استفاده کرده. بنابراین من پیش کسی رفتم که این گذرنامه رو گرفته بود. اون به من گفت: «نه، نه، نه. این اسم رو اصلا لرو انتخاب نکرده، اون مقام دولتی فاسدی که این گذرنامه رو تحویلم داد گفت: باید یه اسمی رو که کنگویی باشه بهش اضافه کنم تا واقعیتر به نظر برسه. در اصل اون بود که این اسمو انتخاب کرد». منم همون موقع گفتم که پس حتما این یه تشابه اسمیه و تصادفا اتفاق افتاده؛ بنابراین چیز خاصی نیست.
اما اگه به تاریخهای این وقایع دقت کنیم، به نظریه دیگهای میرسیم که میگه این گذرنامه درست در اوایل اوت ۲۰۰۸ صادر شده بود. از آدام بک پرسیدم که چه زمانی اولین ایمیل رو از ساتوشی دریافت کرد. اون به من گفت که دقیقا ایمیل رو در تاریخ بیستم اوت ۲۰۰۸ دریافت کرده بود. بنابراین با این الگو این امکان وجود داره که چون لرو گذرنامه دیپلماتیک باارزشش رو به دست آورده بود، حالا میخواست برای ارتباط با افراد درباره پیپر بیت کوین که میخواست منتشرش کنه، یه هویت برای خودش درست کنه. بنابراین با یه دستکاری جزئی روی سولوتشی، ساتوشی رو ساخت و بعدش دید که این اسم شبیه یه اسم ژاپنی به نظر میرسه. خب حالا میتونست یه اسمی مثل ناکاموتو رو هم بهش اضافه کنه. اینم نظریهایه که درباره ارتباط این دو اسم مطرح شده.
آرون لامر: ولی من میخوام اینو بهعنوان یه چیز بینتیجه توصیف کنم. خب توی زندگی همه ما یه سری همپوشانیهای قابل اثبات عجیب اتفاق میافته. اینجا هم مسلما با یه سری از این همپوشانیها مواجه هستیم. کلوین آیر، بنیانگذار بودوگ (Bodog) که الان شریک کریگ رایته، زمانی که داشت از دست گمونم اینترپل فرار میکرد…
اوان رتلیف: در آمریکا متهم شد.
آرون لامر: آره.
اوان رتلیف: که البته در نهایت خیلی از اتهاماتی که بهش زدن فقط رد شد و اون تونست به همین سادگی قسر در بره. اما برای یه مدت، از سوی مقامات قانونی آمریکا تحت تعقیب بود و یه جورایی فراری محسوب میشد. اون یه دورهای برای اطمینان سعی میکرد از مقامات ایالات متحده دوری کنه. اینو گفتم که بگم اونم از اون موردهای عجیب و غریب بود. اما درباره لرو، مشکل اینجاست که هر بار که آدم آماده میشه این نظریه رو که پاول لرو همون ساتوشیه رد کنه، یه اتفاق تصادفی پیش میاد که باعث میشه آدم بازم توش گیر کنه. یکی از همین موارد عجیب، کلوین آیره. یکی از نزدیکان لرو که منبع خوب اطلاعاتی من بود، در سال ۲۰۱۶ به من گفت که پاول لرو با کلوین آیر ارتباط داره. این چیزی بود که اون به من گفت.
آرون لامر: خب؟
اوان رتلیف: در اون زمان، من اصلا دنبال اون نبودم. منظورم اینه که لرو با همه جور آدمی سروکار داشت و اون موقع آیر هم چندان در این مساله نقش پررنگی پیدا نکرده بود (هنوز با کریگ رایت جور نشده بود). یکی از حرفههایی که لرو دنبال میکرد، قمار و شرطبندی آنلاین بود. اون در اصل قبل از کار توزیع دارو میخواست وارد شرطبندی آنلاین بشه. در سال ۲۰۰۸، لرو در تلاش بود که یه شرکت در کاستاریکا راهاندازی کنه به نام ماشین شرطبندی یا Betting Machine که فکر میکنم با این کار قصد داشت دوباره وارد دنیای شرطبندی آنلاین بشه. در واقع لرو قبلا یه نرمافزار شرطبندی آنلاین رو نوشته بود. من با افرادی که این نرمافزار رو دیده بودن صحبت کردم و اونا گفتن که چیز واقعا پیچیدهای بوده.
در سال ۲۰۱۶، پسرعموی لرو به من گفت که کلوین آیر رو میشناسه. ظاهرا لرو بهش گفته بود که داره سعی میکنه یه گذرنامه برای کلوین آیر بگیره. چون کلوین آیر هم درست مثل لرو در تلاش بود یه گذرنامه دیپلماتیک برای خودش بگیره. من با کلوین آیر از طریق نمایندهاش تماس گرفتم چون خودش با هر کسی صحبت نمیکرد. جالب اینجاست که اون گفت: «من تا همین چند وقت پیش هیچی درباره پاول لرو نشنیده بودم. من تا حالا اسم پاول لرو رو نشنیده بودم». اون حتی آشنایی با لرو رو انکار میکنه، اما من از قبل برام آشکار شده بود که اینا با هم ارتباط دارن.
آرون لامر: پس با خوندن کتابت، به این نتیجه میرسیم که لرو مرد بسیار با عظمتی در فیلیپین بود.
اوان رتلیف: بله درسته.
آرون لامر: او به خوبی با حکومت و نیروی پلیس آشنا بود و یه جورایی میدونست دقیقا چه اتفاقات بدی ممکنه برای پولی که از جرم و جنایت به دست میاد بیفته.
اوان رتلیف: اون خدمات مرکز تماس هم داشت.
آرون لامر: آره درسته.
اوان رتلیف: یه جورایی پاش به همه این نوع فعالیتها از کارهای نیمه غیرقانونی گرفته تا کسبوکارهای بازار سیاه باز بود، حالا چه از طریق خودش یا افرادش.
آرون لامر: و آدمهای زیادی براش کار میکردن و حقوق بگیرش بودن.
اوان رتلیف: بله.
آرون لامر: افراد زیادی توی تشکیلاتش پول درمیآوردن. یه مقاله خبری مربوط به همون دوره زمانی از آیر داریم که ظاهرا رفته بود فیلیپین و به فیلیپینیها گفته بود که قراره یه مرکز شرطبندی اونجا راهاندازی کنه. فکر کن پاول لروی آفتابسوخته با اون سابقه جناییش بیاد و سعی کنه وارد شرطبندی بشه…
اوان رتلیف: راستش پاول لرو آفتابسوخته که نیست هیچ، رنگپریده هم هست.
آرون لامر: جدی میگی؟ من همیشه اونو یه جورایی با پوست قهوهای تصور میکنم. خب فکر کن وقتی لرو و آیر علایق مشابهی دارن، به نظر عجیب میاد که پاول لرو حتی خبر نداشته باشه که آیر اونجا توی فیلیپین بوده و فرصت ملاقاتش رو داشته.
اوان رتلیف: مطمئنا همینطوره.
آرون لامر: یه چیزهای دیگهای هم وجود داره که من دربارشون نمیدونستم و گزارش تو اونا رو برام روشن کرد. مثلا اینکه در کد اولیه بیت کوین یه کلاینت پوکر وجود داشت. این چیزیه که من واقعا دربارهاش چیزی نشنیده بودم.
اوان رتلیف: آره. راستش یکم عجیبه، یه جورایی شبیه فرانت اند (front-end) به نظر میرسه. من با یه سری از متخصصان دربارهاش صحبت کردم و اونا هم تأیید کردن که واقعیت داره. چون خودم هم کاملا مطمئن نبودم پرسیدم.
آرون لامر: منم یه نگاهی بهش انداختم. چند تا کتاب درباره مبانی بیت کوین دارم، اونا رو بررسی کردم. اما توی واژهنامه اونا اصلا کلمه پوکر وجود نداشت.
اوان رتلیف: آره، آخه فقط یه لحظه توی نرمافزار ظاهر میشه و بعد خیلی سریع ناپدید میشه. الان دقیقا یادم نمیاد که در کدوم نسخه ازش بود، اما مطمئنم اون نسخهای بود که هنوز توسعهدهندههای دیگه در اون مشارکت نکرده بودن. فکر میکنم یه جورایی کدی بود که خود ساتوشی به تنهایی نوشت.
آرون لامر: درسته. حتی میتونه یه چیزی باشه که ساتوشی به شکل موازی با بیت کوین روش کار کرده بوده و بعدش تصمیم گرفته اونو توی نرمافزار بیت کوین نشون بده.
اوان رتلیف: آره. خب منطقی هم هست، چون میشه توش از بیت کوین هم استفاده کرد. لرو نرمافزار پوکر و همینطور نرمافزار کازینوی آنلاین رو نوشته بود، بنابراین میشه گفت اینم یه جورایی یه روشی برای توضیح نرمافزار پوکرش بود. شاید کسی که داشته نرمافزار بیت کوین رو مینوشته (ساتوشی یا لرو)، با خودش فکر کرده که «خب، حالا این چه کاربردهایی میتونه داشته باشه؟ آها، شرطبندی آنلاین! شاید یه کد کوچولو برای شرطبندی آنلاین توش بزارم». بعد آخرش با خودش گفته «خب، من که نمیخوام این کد اونجا بمونه، چون موارد کاربرد بیت کوین بخشی از خود نرمافزار اون نیستن». خب احتمالا همون موقع نظرش تغییر کرده بود، اما بعد اونو به دفتر کل اضافه میکنه.
من همه مطالب و پستهای ساتوشی از نوشتههاش گرفته تا ایمیلهاشو خوندم. یه جایی میگه «حالا که به رمزگذاری دادههای انبوه دست پیدا کردهایم، وقت اون رسیده که به ارز دیجیتال بپردازیم». در اصل یه جورایی شبیه همون چیزیه که لرو میگه. تاره از عبارت «رمزگذاری دادههای انبوه» هم استفاده کرده. خب مگه این اسم نرمافزاری نیست که لرو ایجاد کرد؟
از این نکتههای ریز توی این ماجرا زیاد پیدا میشه. حتی نتونستم خیلی از اونا رو توی یه مطلب در مجله وایرد بیارم، چون واقعا تصادفی به نظر میرسن. میشه اصلا اونا رو بهعنوان یه همرویداد توضیح داد. میشه گفت «رمزگذاری دادههای انبوه» یه اصطلاحه. بنابراین اگه پاول لرو یه همچین اسمی رو روی نرمافزارش گذاشته، برای اینه که این یه اصطلاح رایجه و افراد دیگهای هم هستن که ازش استفاده کردن. میبینی؟ وقتی داری شواهد رو کنار هم میچینی، اگه یکم دقت کنی میتونی همه اینا رو با منطبق کردن این رویدادها روی هم توضیح بدی.
آرون لامر: من فقط در عجبم که هر بار تو یه مدرکی مثل همین رو به من نشون میدی، بعدش میبینم این مدرک با تکههای دیگهای از مدارکی که رو کردی ارتباط نزدیکی داشته. گاهی وقتها، یه تیکه از یه مدرکی که نشون دادی از سمت لرو بوده و تیکه دوم همون مدرک از سمت ساتوشی بوده. مثلا میگی که لرو میخواست یه کارهایی توی کاستاریکا انجام بده. اولین چیزی که از شنیدن فعالیتهای مربوط به قمار در کاستاریکا به ذهنم رسید، لیبرتی ریورس (Liberty Reserve) بود. میدونی که، اون یه ارز دیجیتال متمرکز بود که قبل از بیت کوین ایجاد شده بود. در نهایت هم تعطیل شد. فکر میکنم بنیانگذارش آرتور بودوفسکی بود که هنوز تو زندانه.
اوان رتلیف: آره.
آرون لامر: پلیس کاستاریکا دستگیرش کرد. خب، تعداد زیادی از افرادی که اولین مبادلات بیت کوین رو مثلا در کوادریگا انجام دادن، درگیر خرید و فروش لیبرتی ریورس هم بودن. بنابراین افرادی که میخواستن فعالیتهای تبهکارانه مثل قمار یا پولشویی رو انجام بدن، اون موقع که بیت کوین نبود، از لیبرتی ریورس استفاده میکردن. بیشتر از یه میلیون حساب کاربری داشتن. حالا تو میای یه همچین چیزی رو مطرح میکنی و بعد میگی: «ساتوشی هم اسم لیبرتی ریورس رو آورده بود». یه پست در یه فروم هست که در اون، ساتوشی درباره قابلیت همکاری بین بیت کوین و لیبرتی ریورس صحبت میکنه؛ اون موقع این ارز دیجیتال هنوز دایر بود.
فکر نمیکنم گفتن این حرف از طرف ساتوشی که «میشه اونا دو تا ارز رو با هم معامله کرد» یا «شاید ما باید راهی رو پیدا کنیم که بشه از هر دوی اونا استفاده کرد»، بتونه تیر خلاص رو بزنه و چیزی رو ثابت کنه. شاید ما خودمون داریم تصویری از ساتوشی رو به این شکل توصیف میکنیم که درگیر فعالیتهای جنایی بینالمللی بوده و همه این کدهای کامپیوتری برای مخفی موندنش در دوران فعالیتش ضروری بوده. مهم هم نیست که پاول لرو باشه یا نه. اما ظاهرا بیشترین شباهت رو از نظر ما به پاول لرو داره.
اوان رتلیف: درسته. فکر میکنم احتمالش هست که نظرت درست باشه. اما یادت باشه هنوز درباره جدول زمانی صحبت نکردیم.
آرون لامر: آره میخواستم به همین برسم.
اوان رتلیف: برای پاسخ به این سوال که ساتوشی کیه، بیا همه فرضیات رو کنار بزاریم و اصلا فرض کنیم که این شخص کریگ رایت نیست و حتی لرو هم نیست. باید اول این موضوع رو روشن کنیم که اصلا چرا این آدم اصلا تصمیم گرفت ناپدید بشه و بعد باید بفهمیم که چرا حتی یه دونه از بیت کوینهای استخراجشده رو که بالغ بر یه میلیون بوده انتقال نداده یا خرج نکرده. اما قبول کنیم که در این مورد پاول لرو گزینه مناسبی به نظر میرسه، چرا که اون دلایل بسیار خوبی برای پنهان کردن خودش داشت و برای همین نمیخواست که در بیت کوین مشارکت فعال داشته باشه. دلیلش هم اینه که با این کار توجه جهان رو به خودش جلب میکرد و لرو اصلا اینو دوست نداشت. ساتوشی هم مخصوصا همینو میگه و توجهی رو که ویکی لیکس با استفاده از بیت کوین در سال ۲۰۱۰ بهش پیدا کرد رو دوست نداشت.
بعد در سال ۲۰۱۱، موقعی که گوین اندرسون گفت میخواد بره و در سازمان سیا صحبتهایی بکنه ساتوشی ناپدید شد و دیگه هیچکس ایمیلی ازش دریافت نکرد. خب اگه همه شواهد رو مرتب کنی میبینی که یه جورایی با عقل جور در میاد. پاول لرو مطمئنا نمیخواست بهش توجه بشه. اون همین حالا هم توجه آژانسهای اطلاعاتی سراسر دنیا رو به خودش جلب کرده بود و نمیخواست اوضاع از این بدتر بشه. شاید بگی چرا پس اون همه بیت کوین رو هرگز جابهجا یا خرج نکرد، خب به خاطر اینکه در سال ۲۰۱۲ لرو دستگیر شده بود. چطور میخواست این کارو انجام بده؟
در سپتامبر ۲۰۱۲، اون مقدار بیت کوین ارزشش دهها میلیون دلار بود. یادمه همون موقع دقیقا محاسبهاش کردم و حدودا به ۱۲ میلیون دلار یا یه همچین رقمی میرسید. برای لرو این پول زیادی نبود، حتی اگه هم بود در اون زمان نقد کردنش براش خیلی سخت بود. ممکنه بعد از سپتامبر ۲۰۱۲، دیگه نتونسته باشه بهشون دسترسی پیدا کنه و بفروشدشون. حتی اگه گاهی به یه کامپیوتر دسترسی داشت و شاید بگی میتونست همونجا توی زندان هم این کارو انجام بده، آره میتونست؛ اما صددرصد با همچین کاری به راحتی خودشو لو میداد. بنابراین این فرد یا مرده، یا توی زندانه یا اصلا به این پول اهمیت نمیده. این سه احتمال وجود داره.
آرون لامر: خب این احتمال هم وجود داره که این ساتوشی ذخایر دیگهای از بیت کوین هم داره. لرو آدمی بود که پول توی حساب بانکیاش هرگز از یه مقدار مشخص پایینتر نمیاومد که بخواد به نقد کردن بیت کوین نیاز پیدا کنه. منظورم اینه که لرو خیلی مواقع از خیلی چیزها ثروت به دست آورده. ممکنه هنوز هم بدون اینکه بدونه در حال پول درآوردن باشه. حتی ممکنه بعضی از عملیات استخراج زغالسنگی که داشت همچنان دایر باشه. اون به شخصه هیچوقت به پول نقد نیاز پیدا نمیکرد.
اگه به پول نقد نیاز داشت، فکر میکنم بر اساس الگوی انبار کردن شمشهای طلا در سراسر دنیا، احتمالا باید این کارو با بیت کوین هم کرده باشه… البته ما نمیدونیم که اون ۹۸۰ هزار بیت کوین استخراجشده فقط مال خود ساتوشیه یا ممکنه یه مقدارش هم مال دیگران باشه. هر کسی که اوایل ظهور بیت کوین باهاش سروکار داشته، ممکنه ذخایری از اونو در مکانهای مختلف و تحت اسامی مختلفی نگه داشته باشه. وقتی این سوال رو از تعداد زیادی از فعالان مشهور بیت کوین در اوایل ظهورش پرسیدی و مدارکی که داشتی رو بهشون نشون دادی، چه واکنشی نشون دادن؟
اوان رتلیف: من این سوال رو از کسانی که هنوز هم در بیت کوین فعالیت میکنن پرسیدم. بعضی از اونا دوست ندارن در این باره صحبت کنن. بعضی دیگه هنوز هم آماده پاسخگویی هستن.
آرون لامر: هنوز هم میگن که «این احمقانهترین سوالیه که میشه پرسید»؟
اوان رتلیف: گاهی اوقات، اما نه به شکلی که براشون بیارزش باشه. افرادی که باهاشون صحبت کردم آماده شنیدن حرفام بودن و به مدارکی که برای ارائه داشتم اهمیت دادن. حتی بعضیهاشون میگفتن: «فکر نمیکنم دنبال فهمیدن چیزی باشی، فقط میخوای یه ساتوشی بسازی که شبیه قهرمانهای سریال برکینگ بد باشه. خب این داستانش جالبتر از ساتوشیهای دیگه است». این نشون میده اونا این نظریه رو خیلی سرگرمکنندهتر از نظریههای دیگه میدونن. مسلما هیچ کدوم از افرادی که باهاشون صحبت کردم نمیتونستن هیچ مدرکی ارائه کنن که این نظریه رو که لرو همون ساتوشی هست نقض کنه. در واقع، تنها کسی که سعی کرد یه چیزی بگه که یکم نزدیک به قضیه باشه، کسی بود که گفت: «من کتابت رو خوندم. ظاهرا پاول لرو خیلی سرش شلوغ بوده. خب پس کی وقت داشته که به بیت کوین برسه؟»
خب البته من خودم هم وقتی که شروع به بررسی زندگی پاول لرو کردم، در خیلی زمینهها با خودم فکر کرده بودم نه امکان نداره… حتی بعضی از متخصصان حوزه رمزنگاری هم گفتن «امکان نداره لرو نرمافزار E۴M رو نوشته باشه. این نمیتونه همون پاول لرو باشه، همون جنایتکار… نه امکان نداره این اون باشه». ولی خودش بود. من بازم فکر میکردم همه اینا درست، ولی امکان نداره این همون لروی توی سومالی باشه. اون اصلا وقت داشت که درگیر سومالی بشه؟ اما اون واقعا داشت همه این کارها رو انجام میداد. لرو به وضوح همون کسیه که تعداد زیادی از عملیات مختلف را در آنِ واحد اداره میکرد. به ندرت میخوابید. تمام وقت کار میکرد. او میتونست در هر ساعتی از روز با افرادش تماس بگیره. این اصلا تو کله من نمیره که اون وقت برای انجام چنین کاری نداشته. اگه اینجوری بود هیچ کار دیگهای رو هم نباید انجام میداد.
آرون لامر: خب البته کار اصلی ساتوشی روی بیت کوین در یک بازه زمانی واقعا محدود انجام شده. اینطور نیست که ساتوشی بیت کوین رو از زمانی که بهش فکر کرده تا به همین حالا اداره کرده باشه. ظاهرا یه جورایی یه طوفان مغزی بود که شروعش کرد و بعدش اونو به دیگران سپرد. در واقع بقیه کارهاشو دیگران انجام دادن. با اینکه فکر نمیکنم هال فینی یا آدام بک ساتوشی باشن، اما اونا هر کاری رو که برای بیت کوین لازم بود انجام دادن تا با موفقیت آماده بشه. وقتی به ساعتهایی که ممکنه ساتوشی روی بیت کوین وقت صرف کرده باشه فکر میکنی، این موضوع غیرمنطقی نیست. این مثل یه مشغولیت یا یه کار خلاقانه خیلی خیلی جدی بود براش.
اوان رتلیف: آره و نوشتن اون نرمافزار… منظورم اینه که اصلا کی میدونه تا قبل از سال ۲۰۰۸ اون چقدر روی نوشتنش وقت صرف کرده بود؟ هیچکس نمیتونست در این باره چیزی بگه. ولی من با گریگوری مکسول صحبت کردم و ازش خواستم کدهای E۴M و کد اصلی بیت کوین رو با هم مقایسه کنه.
آرون لامر: مکسول همون مدیرعامل بلاک استریمه؟ مدیرعامل سابقش بود، نه؟
اوان رتلیف: بله فکر میکنم مدیرعامل سابقش باشه.
آرون لامر: آره خودشه.
اوان رتلیف: اون کارهای زیادی برای توسعه بیت کوین انجام داده. حالا شاید خیلی حرفها دربارهاش بزنن ولی من اهمیتی به این قضایا نمیدم.
آرون لامر: البته.
اوان رتلیف: از نظر من اون یه توسعهدهنده محترمه. مدت زیادی هم روی نرمافزار اصلی بیت کوین کار کرد. بعد از اینکه یه مقایسه کد انجام داد، به من گفت: «اینا میتونن توسط یه نفر نوشته شده باشن. فقط سبکشون اصلا مشابه هم نیست. تفاوتهای ساختاری فاحشی بین اون دو وجود داره». البته شاید بشه یه دلیل منطقی براش پیدا کرد؛ چون E۴M و بیت کوین تقریبا ۱۰ سال با هم فاصله زمانی دارن. بنابراین منطقیه که سبک نوشتن این فرد ممکنه در طی ۱۰ سال تکامل پیدا کرده باشه.
آرون لامر: آره موهای منم طی همون دوره زمانی اینجوری تکامل پیدا کرد (اشاره به طاس شدنش).
اوان رتلیف: اما این یه جورایی قطعی نیست. مکسول فقط گفت «آره میتونه کار یه نفر باشه، اما اینطورم نیست که نشه گفت امکان نداره کار دو نفر متفاوت باشه». بنابراین اینو یه جوری بیان کرد که نه میشه اثباتش کرد و نه میشه ردش کرد. با هر کسی هم که دربارهاش صحبت کردم، گفتن «آره، میتونست خودش باشه». مشکلی که درباره ساتوشی وجود داره اینه که هر مدرکی که پیدا میکنی فقط یه جور نشونه بهت میده و میگه این لرو همون ساتوشیه، اما هیچ کدومشون به شکل قطعی اثبات نمیشه. منظورم اینه که اصلا مدرکی وجود نداره که توش اما و اگر نیاد و بتونی قطعی بگی «خب، این ساتوشیه». این یه جورایی مثل یه فرایند بیپایانه اما اگه نظر منو بخوای، اگه همه کاندیداهای ساتوشی رو کنار هم بچینن، من احتمالا روی پاول لرو شرط میبندم.
آرون لامر: این احساسیه که منم دارم، اما من بیشتر از ۱% یا ۲% روش شرط نمیبندم، هر چند که اون فعلا بین همه ساتوشیهای احتمالی محتملترینه.
اوان رتلیف: این مشکلیه که ما با همه این حدسیات درباره ساتوشی داریم. یه نفر حتی مقالهای نوشته بود که میگفت شاید اصلا نیل استیونسون ساتوشیه! این یکم عجیب بود، اما خب چرا اینطور نباشه؟ میشه حتی اونو هم در نظر گرفت. تفاوت این دو نفر اینه که لرو یه برنامهنویس بود و استیونسون یه نویسنده فوقالعاده.
آرون لامر: آره. اتفاقا توی همین برنامه ما درباره اینکه چطور فیلم کریپتونامیکون یه جورایی از قبل درباره ظهور بیت کوین خبر داده بوده صحبت کردیم. دلیلش اینه که نیل استیونسون هم جزو فهرست ایمیل سایفرپانکها بوده که خب احتمالا ساتوشی هم توی اون لیست ایمیل بود. ساتوشی احتمالا کتاب کریپتونامیکون رو خونده بود. هر آدمی که در سال ۱۹۷۰ و بعد از اون متولد شده، این کتاب رو خونده. این یه جورایی توصیف یه الگوی مشخصه که دقیقا همه افرادی رو که وارد حوزه برنامهنویسی منبع باز شدن در بر میگیره. خب همه اونا این کتاب رو خوندن دیگه.
اوان رتلیف: آره. اما پاول لرو مهارتها و انگیزه لازم رو داره و جدول زمانی وقایع زندگیش هم با بیت کوین همخوانی داره. دیگه از ارتباطات عجیب و غریبی که بین اون و ساتوشی پیدا کردیم صحبت نمیکنم. حالا همه این ساتوشیها رو داریم، اما بدون دونستن اینکه آیا اونا برنامهنویسهای مسلط به زبان ++C و علاقهمند به رمزگذاری هستن و همه اون انگیزههای ضروری رو که دربارشون صحبت کردیم دارن یا نه، این موضوع کاملا بیمعنیه. خب اگه ۱۵۰ هزار نفر کاندیدا داشتیم چی؟ اما اگه ده نفر رو که واجد این شرایط هستن جدا کنیم کار خیلی راحتتر میشه و میتونیم بگیم ۱۰% مسیر رو طی کردیم. فکر میکنم من با یه جور استدلال غلط اما منطقی، داشتم تلاش میکردم این موضوع رو به همین شیوه اثبات کنم.
آرون لامر: خب منم یه جورایی با این سفسطه منطقی موافقم. اما یه نکته دیگه هم وجود داره و اون اینه که شاید کسی وجود داشته باشه که درباره هر کدوم از ۱۰ کاندید احتمالی، به همون اندازه اطلاعات داشته باشه که تو درباره پاول لرو داری. تو همونقدر لرو رو میشناسی که ممکنه هر کسی شخص دیگهای رو همون اندازه بشناسه. تو بیشتر از ۵ سال برای لرو وقت صرف کردی اما…
اوان رتلیف: آره ۵ سال شد.
آرون لامر: ۵ سال از عمرت رو صرف کردی که پاول لرو رو خوب بشناسی. با نزدیکانش صحبت کردی. رونوشتهای صحبتهاشونو داری. با کارمندانش صحبت کردی. اما الان در عصر کامپیوتر هستیم که پنهان کردن چیزها خیلی سختتره، چون به هر حال هر نوع اطلاعاتی ممکنه یه جایی روی سرور خاصی وجود داشته باشن. اما در تمام این مواردی که ما بررسی کردیم، نه یه اشتباه جزئی، نه یه ایمیل که حتی نوشته باشه «بیت کوین عالیه». نه حتی یه ایمیل که مثلا توش گفته باشه «سلام هکر رومانیایی! من یه پروژه برنامهنویسی جدید برات دارم». هیچی. تو با افرادی ارتباط برقرار کردی که اون باهاشون در تماس بود.
اوان رتلیف: بله درسته. اما نه، اون حتی یه اشتباه هم انگار مرتکب نشده. اون هرگز حتی از GMX که یه سرور ایمیل هست و اتفاقا ساتوشی هم باهاش کار میکرد، استفاده نکرد که بتونیم بگیم این یه شباهته. من تعداد زیادی ایمیل از لرو دارم که همشون با هم متفاوتن.
آرون لامر: خب این یه روش کاملا متفاوت برای ایمیل دادنه. اما خصوصیت اصلی ساتوشی که من همیشه بهش توجه کردم، اینه که اون هیچوقت رودست نخورد. در همه این سالها که نرمافزار بیت کوین رو توسعه میداد، هزاران فرصت برای یه اشتباه کوچک وجود داشت. حتی ممکن بود بدون اینکه بفهمه یه بار با آدرس ایمیل واقعی خودش و نه با یه آدرس ایمیل جعلی توی فروم پست بزاره. اما اصلا این اتفاق نیفتاد. اون حتی یه بار هم اشتباه نکرد. خب لرو هم یه مغز متفکره. اون هم آدمی نبود که به همین سادگی اشتباه کنه.
اوان رتلیف: اما اون به وضوح یه اشتباه بزرگ مرتکب شد که باعث شد به دام بیفته و اداره مبارزه با مواد مخدر دستگیرش کنه.
آرون لامر: آره.
اوان رتلیف: پس نمیشه گفت ۱۰۰% بیاشتباه بوده.
آرون لامر: نه ۱۰۰% نبوده. من احساس میکنم توی آرشیو نسبتا کاملی که از لرو به دست آوردی، حداقل یه سرنخ باید وجود داشته باشه. اگه میتونستم به همین اندازه جزئیاتی رو که تو درباره لرو فراهم کردی، درباره تمام کاندیداهای دیگه داشته باشم، مسلما خیلی راحتتر میتونستم تصمیم بگیرم. پروندهای که تو برای لرو ساختی واقعا متقاعدکننده است و در واقع حتی اگه سفسطه منطقی هم باشه میتونم بگم باهاش موافقم. اما من احتمالا هنوز توی قلبم نتیجه نگرفتم که اون ساتوشیه. شاید دلیلش اینه که فکر میکنم تو میتونستی یه سرنخ قطعی پیدا کنی. فکر میکنم یه سرنخی باید یه جایی وجود داشته باشه.
اوان رتلیف: منم اینطور فکر میکنم. اصلا همینه که منو واداشت یک ماه قبل دوباره بهش یه نگاه بندازم. راستش دیگه خجالت میکشیدم و میگفتم که اگه اون ساتوشی باشه، پس چرا من هنوز اون سرنخ رو پیدا نکردم. من صدها هزار صفحه اسناد دارم. آمار همه شرکتهاشو دارم. ایمیلها رو و رونوشت گفتگوها رو دارم. اما حتی یه مورد وجود نداشت که یه ارتباط خفیف رو نشون بده. مثلا وبسایت اصلی بیت کوین از طریق Anonymous Speech ثبتنام شده بود که ظاهرا یه نمایندگی فروش دامنه است. اما اینم کمکی نکرد.
واقعا هم هیچ ارتباطی در هزاران قطعه از اطلاعاتی که دارم پیدا نکردم. باهات موافقم. میشه گفت: «خب، لرو فقط از اون ایمیل یه بار بهعنوان ساتوشی استفاده کرد و دیگه برای هیچکس ازش استفاده نکرد. از اون دامنه هم فقط یه بار استفاده کرد.» میشه گفت این امنیت عملیاتی فوقالعادهای بود. مسلما ساتوشی کسی بود که میتونست این کارو بکنه، اما اطلاعاتی که من از لرو به دست آورده بودم منو واقعا شگفتزده کرده بود.
آرون لامر: تا حالا با پاول لرو صحبت کردی؟
اوان رتلیف: نه هیچوقت نتونستم باهاش صحبت کنم. البته موقع شهادت دادنش دیدمش. خودشون برای مدتی طولانی در خفا نگهش داشتن، چون اونو به عنوان بخشی از عملیات اداره مبارزه با مواد مخدر برای گیر انداختن همدستای سابقش لازم داشتن. من هرگز باهاش صحبت نکردم. لرو هیچوقت شهادتش رو در دادگاه ارائه نداد. اگه تا حالا محکومیتش به تعویق افتاده به خاطر همین روند همکاریش بوده. خب این خیلی احمقانه میشد اگه اون بیاد و در چنین مقطع زمانی به شکل علنی صحبت کنه. حتی برای وکیلش هم درخواست فرستاده بودم که باهاش گفتگو کنم اما اون هیچ پاسخی نداد.
آرون لامر: حالا برای جمعبندی بگو اصلا پاول لرو چطور از پرونده کریگ رایت سر در آورد؟
اوان رتلیف: خب این قضیه خیلی مرموز بود. من دربارهاش یک داستان طولانی نوشتهام. احساس میکنم این یه راز فوقالعاده است که دارم باهاش سروکله میزنم و واقعا نمیدونم که آیا میتونم حلش کنم یا نه. میتونم بهت نظریههای احتمالی رو بگم. یه نظریه میتونه این باشه که کریگ رایت پاول لرو رو میشناخت که احتمالا به همون قضیه شرطبندی آنلاین برمیگرده. کریگ رایت به طریقی در نرمافزار شرطبندی آنلاین مشارکت داشت.
آرون لامر: حالا رایت میگه که ساتوشی خودشه، اما بیت کوین رو ترک کرد، چون دید که داره برای کارهای بد استفاده میشه.
اوان رتلیف: آره. حالا خودش مخالف فساد شده. این نظریه میگه اونا همدیگه رو میشناختن، چون کریگ رایت ممکنه درباره اون با مقامات قانونی صحبت کرده باشه. البته من میدونستم که لو رفتن لرو کار رایت نبود. همچین ادعایی کاملا نادرسته. چون میدونم اون چطور لو رفت. اداره مبارزه با مواد مخدر ۵ سال بود که تعقیبش میکرد. ازشون پرسیدم که آیا کریگ رایت برای دستگیری لرو چیزی بهشون گفته بود یا نه؟ آیا هیچ نوع نرمافزاری که کریگ رایت و دیو کلیمن تهیه کرده باشن و در گیر انداختن اون بهشون کمک کرده باشه بوده یا نه. همه اونا گفتن که اینطور نبوده. اگه همچین ادعایی وجود داشته باشه درست نیست.
آرون لامر: خب البته کریگ رایت در طی همون دوره زمانی داشت یه کارهایی میکرد. یه برنامههایی داشت. یادمه یه مقالهای درباره همه برنامههایی که داشت نوشته شده بود. بنابراین در اون دوره نمیتونست به کسی در گیر انداختن مجرمان کمک کنه.
اوان رتلیف: خب، اگه اینطور بود آره، ولی اگه یادت باشه اون مقاله و برنامههاش بعد از ماجرای دستگیری لرو بود.
آرون لامر: آها درسته، راست میگی.
اوان رتلیف: فکر میکنم سال ۲۰۱۴ یا ۲۰۱۵ بود.
آرون لامر: یادم اومد، حق با توئه.
اوان رتلیف: به هر حال من باور نمیکنم که کریگ رایت پاول لرو رو لو داده باشه، اما این احتمال وجود داره که اونا همدیگه رو میشناختن. شاید حتی کلوین آیر هم این وسط بود و هر سه همدیگه رو میشناختن. دلایلی هم هست که این ارتباط اونا با هم، به بیت کوین هم ارتباط داشته. احتمال دیگه اینه که اونا همدیگه رو میشناختن، اما اصلا ربطی به بیت کوین نداشته. خب اگه بخواین از روی اسناد موجود در پرونده قضاوت کنین، اسناد میگن که ارتباط اونا هیچ ربطی به بیت کوین نداشته. حالا من نمیفهمم واقعا چطور میشه اینو قبول کرد که کریگ رایت پاول لرو رو میشناخته یا به دستگیر شدنش کمک کرده یا هر چیز دیگهای، اما اینو نمیشه قبول کرد که لرو به بیت کوین ارتباط داشته. منظورمو درک میکنی؟
آرون لامر: آره، کاملا.
اوان رتلیف: واقعا چرا نمیشه هر دوش رو باور داشت؟ این امکان وجود داره که اونا همدیگه رو هرگز نمیشناختن و کریگ رایت به یه طریقی اینو مطرح کرده که نظریه دیگهای رو این وسط عَلَم کنه. شاید اصلا اون خطای ویرایشی عمدی بوده باشه. به نظر من سه تا احتمال این وسط وجود داره: یکی اینکه اونا همدیگه رو میشناختن و این به بیت کوین مربوطه. از یه طرف دیگه اونا همدیگه رو میشناختن و این هیچ ربطی به بیت کوین نداره یا اینکه اونا هرگز همدیگه رو نمیشناختن و این چیزیه که به طرز عجیبی وارد پرونده شده و احتمالا جزو همون اسناد جعلیه.
یکی از چیزهایی که این وسط مبهمه اینه که وقتی دادستانها از رایت درباره این موضوع پرسیدن، از جواب دادن امتناع کرد. خب مشخصه که یه جایی اونا توی مسیر تحقیقاتشون باید به اسم پاول لرو برخورد کرده باشن. مشکل اینجاست که این موضوع چطور وارد این پرونده شده. شاید یه سری هکر شبانه وارد سیستم شده باشن و اون سند رو اونجا قرار داده باشن. شاید هم باید منتظر مدارک بیشتری در پرونده باشیم.
آرون لامر: خب، من بعدا نظریههای تأییدنشده خودمو که قبل از اینکه لرو به عنوان ساتوشی علم شه داشتم بهت میگم. در واقع، فکر کنم اونا اولین چیزهایی بودن که من و تو دربارشون صحبت کردیم؛ اگه یادت باشه همون موقعی بود که گفتی «سلام من یه سری اخبار عجیب و غریب شنیدم».
اوان رتلیف: اوهوم. بهت گفتم آرون، لطفا درباره ارز دیجیتال برام بگو. صندوق دریافت ایمیل من پر از سوالاتیه که درباره این موضوع ازم پرسیدن.
آرون لامر: راستشو بخوای من هیچوقت به این موضوع فکر نکردم که ناشر کتابت باید خیلی امیدوار باشه که لرو همون ساتوشی از آب در بیاد.
اوان رتلیف: شاید، اگه میتونستم اینو یه جورایی بهش ضمیمه کنم خیلی خوب میشد. مثلا میشد عنوان فرعیاش رو تغییر داد و نوشت «مخترع بیت کوین».
آرون لامر: یا مثلا بشه «ساتوشی، ملقب به مسترمایند».
اوان رتلیف: فکر میکنم با این عنوان هم به فروش فوقالعادهای دست پیدا میکرد.
آرون لامر: آره. اما درباره موضوع کریگ رایت، در اصل پرونده رو به این دلیل دنبال میکردم که از سرگرمی لذت میبرم. دو تا چیز وجود داره که کریگ رایت سفت و سخت بهش چسبیده و تقریبا از شش ماه اخیر همینطور داره سعی میکنه اونا رو به خوردمون بده. یکی اینه که میگه «شما نمیتونین اثبات کنین که من ساتوشی نیستم». دقیقا همین جمله رو میگه. یعنی نمیگه «من ساتوشی هستم»، میگه «من مشخصا بیشتر از هر کسی که بتونه ادعا کنه ساتوشیه، میتونم ادعا کنم ساتوشی هستم». کلا سعی میکنه با عبارتهای عجیب و غریبی اینو بیان کنه. اصلا واضح صحبت نمیکنه. دوم اینکه داره سعی میکنه که حق ثبت اختراع رو برای عناصر بلاک چینی مختلف بیت کوین به دست بیاره. این موضوع رو هم هیچ وقت به طور کامل شرح نداده. همیشه فقط میگه «بر اساس تحقیقاتم فلان، بر اساس تحقیقاتم بیسار». تو رو نمیدونم، اما من هیچوقت واقعا تحقیقاتی از جانب کریگ رایت ندیدم. همه میگن کریگ رایت استعداد برنامهنویسی نداره، بنابراین هر تحقیقی هم که انجام داده درست مثل اینه که…
اوان رتلیف: ازت میخوام درباره این موضوع نظریهپردازی کنی.
آرون لامر: خب اون کاملا آشکارا داره با کلوین آیر همکاری میکنه.
اوان رتلیف: کاملا درسته. هر دو دارن روی بیاسوی (BSV) کار میکنن.
آرون لامر: اونا با هم رابطه کاری دارن، دارن بیاسوی رو پیش میبرن که خودش یه فورک از یه فورک دیگه است. من همیشه فکر میکردم یه جورایی کریگ رایت میدونه که ساتوشی کیه، شاید هم از طریق آیر. اینو هم میدونه که ساتوشی نمیتونه جلو بیاد و خودشو معرفی کنه. وقتی یه نفر هرگز نمیتونه خودشو فاش کنه، پس تو میتونی با خیال راحت ادعا کنی اون هستی و هیچکس نمیتونه خلافشو ثابت کنه. در این مورد اگه بخوای ثابت کنی رایت دروغ میگه، باید یکی رو به عنوان ساتوشی بیاری و معرفی کنی و بگی چون این ساتوشیه، پس اون نیست. وگرنه راهی برای اثبات دروغ بودن حرفهای رایت وجود نداره. کار آیر هم اینه که هر جور میتونه تمام سرنخهایی رو که ممکنه به یه طریقی به ساتوشی واقعی ارتباط پیدا کنه، از بین ببره. شیوههای زیادی برای شناسایی ساتوشی واقعی وجود داره.
حالا یا لرو یا هر کس دیگه فرقی نمیکنه، آیر به طریقی میدونه که ساتوشی کیه و اینو هم میدونه که نمیتونه جلو بیاد. حالا اون شخص یا مرده، یا توی زندانه یا هر چی، به هر حال مشخصه که نمیتونه پا پیش بزاره. آیر و رایت، میخوان به صورت قانونی اثبات کنن که رایت مخترع بیت کوینه تا بتونن به یه سری مزایای حق ثبت اختراع دست پیدا کنن یا ازش پول در بیارن. این چیزیه که عقل من میگه. رایت هر کاری تونسته کرده تا به اینی که میخواد برسه. مثلا گفته خودش کار بیت کوین رو شروع کرد، اما وقتی دید که یه سری افراد دارن ازش برای جنایت و سوءاستفاده جنسی از کودکان استفاده میکنن، ترکش کرد. اما این اصلا با تاریخچه واقعی استفاده از بیت کوین سازگاری نداره. با این حال، همین موضوعه که باعث و بانی کل این پرونده شده. تقریبا مثل اینه که اون میدونه که… یهو به نظرم رسید شاید یه جور دیوونگی باشه… اما به نظر میرسه کریگ رایت میدونه که جواب سوال «ساتوشی کیه؟» اینه: یه تبهکار.
بنابراین اونا دارن یه نظریه جایگزین درست میکنن. البته به شخصه فکر میکنم مردم خیلی خوشحالتر میشن که مشخص بشه ساتوشی یه استاد ریاضی آمریکاییه. اما چرا؟ چون این چیزیه که مردم ترجیح میدن. مثلا اگه معلوم بشه که ساتوشی در نورثهامپتون اقامت داره و زندگی آرومی رو میگذرونه، این برای بیت کوین خیلی خوبه. اما اگه مشخص بشه که اون یه مسترمایند جنایتکار بینالمللیه، فکر نمیکنم برای قیمت بیت کوین مناسب باشه و ممکنه روش تأثیر منفی بزاره.
اوان رتلیف: خب، پس این نظریه آرون لامره.
آرون لامر: آره نظریه منه.
اوان رتلیف: فکر میکنم میتونم فقط یه چیز در واکنش به این نظریه بگم. نمیدونم چطور، اما اگه به یه طریقی ثابت میشد که ساتوشی همون پاول لرو هست، مگه چه اتفاقی ممکنه برای قیمت بیت کوین در این مرحله بیفته؟ منظورم اینه که لرو الان ازش دور شده، بیت کوین از دست لرو خارج شده و به احتمال زیاد مردم ممکنه بگن: «خب به جهنم، حالا چه اهمیتی داره که اون ساتوشی باشه». فکر میکنم کلا پیدا کردن ساتوشی یه موضوعیه که ذاتا برای همه جالب و سرگرمکننده است. اما فکر نمیکنم این چندان روی بیت کوین و قیمتش تأثیر بزاره. خب کاندیداهای زیادی وجود داره. اصلا چطور میشه اثباتش کرد؟ من با لازلو صحبت کردم، نیازی نیست البته اسم فامیلشو بگم چون دقیقا میدونی دارم درباره کی حرف میزنم، اما لازلو که …
آرون لامر: لازلو کسیه که با بیت کوین پیتزا خرید.
اوان رتلیف: آره، معروفیتش هم برای همین بود. اما من درباره این باهاش صحبت نکردم. من درباره مکاتباتی که با ساتوشی داشت باهاش صحبت کردم، چون اون از اولین توسعهدهندههایی بود که کارهای زیادی روی بیت کوین انجام داد. یکی از چیزهایی که به من گفت و من اونا رو در وایرد هم منتشر کردم اینه که «ساتوشی مثل عیسی مسیحه. مگه الانم کسی پیدا میشه که اگه مسیح برگرده بهش ایمان بیاره؟ بنابراین اگه هم ساتوشی برگرده، بازم مردم میگن: نه، تو اون نیستی». منم همینطور فکر میکنم. مطمئن نیستم حتی بتونه قیمتش رو حرکت بده.
خبر خوب اینکه پاول لرو که توی این شبکه توزیع داروی آنلاین مشارکت داشت، باعث شد اساسا همه بساطشون برچیده بشه و خودش و افرادش به زندان رفتن. اما خود کار تجویز دارو از راه دور یعنی همون کاری که لرو انجام میداد، یه کسبوکار چند میلیارد دلاریه که میشه به روش قانونی ازش استفاده کرد. احساس میکنم درباره بیت کوین هم همینطوره و فرقی نداره که لرو یا هر کس دیگهای اونو اختراع کرده باشه، در هر صورت احتمالش هست که این ایده به بقاش ادامه بده.
آرون لامر: خب به پایان مصاحبه رسیدیم، واقعا ازت متشکرم. ما باید یه برنامه معرفی هم برای پادکستهای دیگهای که داریم ضبط کنیم. من و اوان یه پادکست با هم داریم که اسمش Longform Podcast هست. پیشنهاد میکنم اگه دوست دارید از دیدگاه روزنامهنگاری به قضیه «ساتوشی کیه؟» نگاه کنین، حتما این پادکست رو هم گوش بدین.
اوان رتلیف: از یه طرف امیدوارم که دوباره به کوین تاک برگردم. از طرف دیگه امیدوارم هرگز مجبور نباشم دوباره به کوین تاک برگردم.
آرون لامر: خب، میخوام یه چیزی بگم. اگه میخوای به محاکمه کریگ رایت بری، ما میتونیم تو رو با خودمون ببریم. اگه بخوای میتونی خبرنگار ویژه ما درباره کریگ رایت باشی؛ محاکمهاش کجاست؟ توی فلوریدا؟
اوان رتلیف: آره فلوریداست.
آرون لامر: خب به نظر کار لذتبخشی میاد. اسم کتاب اوان «مسترمایند» هست. شاید اصلا نیاز نباشه یه فصل اضافی به انتهاش ضمیمه بشه، شاید هم لازم باشه. اگه همه چی عوض بشه، مجبوری به آخرش یه فصل اضافه کنی و تغییرات رو انجام بدی. با این حال، همین الان هم کتاب خیلی خوبی شده. دیوانهکننده است که بگیم لرو ممکنه ساتوشی باشه. اما اگه هم نباشه، تو میتونی یه کتاب کامل درباره اون بنویسی؛ چون یه جورایی روایت زندگیش به اندازه کافی جالب هست که یه کتاب بشه…
اوان رتلیف: من همه رو تشویق میکنم که برن این کتاب رو تهیه کنن و سعی کنن شواهدی رو که من پیدا نکردم پیدا کنن.
آرون لامر: از اینش خوشم میاد. این رازیه که میتونین تو خونه بشینین و حلش کنین، اما ابزار رمزگشایی اون، کتاب مسترمایند هست که توسط اوان رتلیف نوشته و منتشر شده. لطف کردی اومدی اوان.
اوان رتلیف: متشکرم آرون.