مطلبی که میخوانید نوشته آقای اریک براور (Eric Brouwer) مشاور متخصص در زمینه فین تک، بلاک چین، رمزنگاری، صندوقهای سرمایهگذاری و خدمات مالی است. وی در مقاله ای که در وبسایت مدیوم منتشر شد، سه مورد از مهمترین حباب های سرمایهگذاری در طول تاریخ را بررسی کرده است. حباب دریای جنوب، حباب صنعت الکترونیک و حباب ICOها (حباب توکنهای بی مصرف) در سال ۲۰۱۷.
با اینکه هر یک از این حبابها متعلق به دورههای مختلفی بوده و شرکتها و فناوریهای مرتبط با آنها کاملا متفاوت هستند، اما نوع سرمایهگذاری در آنها از اساس یکسان است. در هر سه حباب، سرمایهگذاران برای رسیدن به ثروت از جنون جمعی (تفکر گلهای) پیروی کردند. تجزیه و تحلیل این حبابها درسهای زیادی به ما میآموزد.
سلب
مسئولیت: این مقاله به هیچ عنوان مشاوره حقوقی، سرمایهگذاری، مالی و نظایر آنها
نیست و صرفا ارائه تحلیلهایی برای درک بیشتر این حوزه است.
تاریخچهای کوتاه از حبابها
حبابها یکی از ویژگیهای حوزه سرمایهگذاری هستند و نمیتوان آنها را در زمره معایب بازارهای مالی به حساب آورد. هر چند وقت یکبار، پدیده جدیدی در بازار شکل میگیرد که همه میخواهند وارد آن شوند. از ثروتمندان دریای جنوب و شرکتهایی که مثل قارچ در صنعت الکترونیک سبز شدند تا فناوریهای تحولآفرین در حوزه رمزنگاری و بلاک چین، تاریخ ما پر از حبابها و قصرهای خیالی ساخته شده در میان ابرهاست.
در این مطلب مروری بر تاریخچه حبابها خواهیم داشت و همزمان درسهایی را که از آنها میآموزیم بررسی خواهیم کرد. با این کار میتوانیم تعیین کنیم که چه زمانی حباب جدیدی شکل خواهد گرفت. شاید نقطه کانونی هر حباب با توجه به زمان و دوره متفاوت باشد، اما خواهیم دید که ویژگیها و اصول بنیادین آنها با هم تفاوتی ندارد. تجزیه و تحلیل سه حباب «شرکت دریای جنوب»، «رونق شدید صنعت الکترونیک» و «حباب ICOها در حوزه رمزنگاری و بلاک چین» نشان میدهد که رفتار سرمایهگذاران از ۳۰۰ سال پیش تاکنون تغییر نکرده است. حقیقت این است که تاریخ تمایل دارد خودش را تکرار کند.
ساختن قصرهایی رویایی در میان ابرها
همه حبابها یک ویژگی مشترک دارند: سرمایهگذاران به نظریه «ارزش ذاتی» اهمیتی نمیدهند و به جای آن، دیوانهوار شروع به ساختن قصرهایی رویایی در میان ابرها میکنند.
سرمایهگذاران به جای اینکه یک دارایی را با توجه به ارزش ذاتیاش تحلیل کنند، به احساساتشان اجازه میدهند تا روند سرمایهگذاریشان را پیش ببرد. آنها فقط در تبوتابی هستند که به حوزه جدیدی که همه از آن حرف میزنند وارد شوند با این امید که در نهایت به نقطهای برسند که با دارایی به دست آمده از آن خارج شوند. آنها به جای تحلیل فاندامنتال، از این شیوه پیروی میکنند که اگر یک دارایی به افزایش قیمت ادامه دهد، میتوانند آن را با قیمتی بالاتر به دیگران بفروشند. درست است که گاهی همه چیز خوب پیش میرود، اما مواقعی هم هست که با زیانهایی جبران ناشدنی به پایان میرسد.
تعداد حبابهایی که در گذشته تشکیل شدهاند، از حباب گل لاله گرفته تا بحران مسکن که در ۲۰۰۸ رخ داد، نشان میدهد که تاریخ تکرار میشود و همه ما انسانها مستعد تصمیمگیری از روی احساس هستیم. با ترکیدن هر حباب، کافی است زمان بگذرد تا بار دیگر در حوزه دیگری با احساساتمان سرمایهگذاری کنیم.
دو مورد از جالبترین حبابهای تاریخ سرمایهگذاری، حباب شرکت دریای جنوب در قرن هجدهم میلادی و رونق صنعت الکترونیک در دهه ۱۹۶۰ است. با استفاده از درسهای مهمی که این حبابها به ما میآموزند، میتوانیم دریابیم که چگونه حباب عرضه اولیه سکه (ICO) در سال ۲۰۱۷ تشکیل شد و چطور به سرعت ترکید.
حباب شرکت دریای جنوب
در قرن هجدهم میلادی، بریتانیا یکی از طرفین جنگهای قدرت با اسپانیا بود و اسپانیا بیشتر دریاها و مسیرهای تجاری به آمریکای جنوبی را کنترل میکرد.
چند سال بعد در سال ۱۷۱۷، بدهی بریتانیا بسیار زیاد شده بود و و این دولت درصدد همکاری با شرکت «دریای جنوب» برآمد تا بدهیهایش را جبران کند و هزینهها را کاهش دهد. در عوض، حکومت بریتانیا به این شرکت حق انحصاری تجارت و فعالیت در «دریاهای جنوب» را اعطا میکرد. این اقدام سبب شد افراد با این تصور که نام «شرکت دریای جنوب» به معنی اعطای حق انحصاری به این شرکت برای تجارت در دریای جنوب است، آن را فرصتی بینظیر برای سرمایهگذاری یافتند و در آن سرمایهگذاری کردند. این در حالی بود که مدیران این شرکت هیچ دانش یا تجربهای از تجارت در دریاهای جنوب نداشتند.
با ثبت این شرکت، فرصتهای
سودآوری ایجاد شد؛ اما این فرصتها صرفا از تجارت با سهام این شرکت به دست آمدند و
اصلا فرصتهای شغلی در کار نبود. برخی از سرمایهگذاران که از ثبت قریبالوقوع شرکت
خبر داشتند، اوراق بهادار دولتی را خریدند زیرا میدانستند که به زودی میتوانند
آنها را با قیمت بالاتری به سهام این شرکت تبدیل کنند. در سال ۱۷۲۰، شرکت به دولت
بریتانیا پیشنهاد کرد که اگر پارلمان بریتانیا قانون انتشار سهام از سوی شرکتها
را تصویب کند، کل بدهی این کشور را پرداخت خواهد کرد.
به افرادی که از این قانون حمایت کردند، سهام رایگان اعطا شد و قرار شد با آن کار کنند و هرگاه که قیمت سهام افزایش یافت، دوباره آن را به خود شرکت بفروشند. به مجرد تصویب این قانون، ارزش سهام شرکت به شکل قابل ملاحظهای افزایش یافت و مردم هم که شاهد افزایش پیوسته قیمت این سهام بودند، خواستار خرید آن شدند.
به این ترتیب تقاضا برای این سهام بیشتر شد و شرکت برای اینکه بتواند پاسخگوی این تقاضا باشد، سهام جدیدی را به قیمت ۳۰۰ پوند به ازای هر سهم به صورت عمومی منتشر کرد. سرمایهگذاران میتوانستند در ابتدا هر سهم را فقط با پرداخت اولیه ۶۰ پوند خریداری کنند و سپس مابقی پول را در هشت قسط بپردازند. همانطور که قیمت سهام بالا میرفت و تقاضای عمومی برای خرید آن بیشتر میشد، شرکت مجبور شد دو عرضه سهام دیگر را نیز ترتیب دهد. در این زمان قیمت سهام به ۱۰۰۰ پوند رسید که ده برابرِ قیمت اولیه آن یعنی ۱۰۰ پوند بود.
ذهن جمعیت درگیر شده بود و مردم چنان مجذوبش شده بودند که اصلا توجهی نداشتند این شرکت تقریبا هیچ پولی در نمیآورد. در نتیجه، آنها فقط شرکتی را متورم کردند که فقط یک اسم بود و هیچ پشتوانهای نداشت.
سرمایهگذارانی که ایده ثروتمند شدن آنها را دیوانه کرده بود، همچنان به دنبال فرصتهای مناسب دیگر برای کسب ثروت ادامه دادند. تبلیغکنندگان شروع به فروختن سهام شرکتهایی کردند که اصلا وجود خارجی نداشتند، اما سرمایهگذاران تشنه این بودند که پولشان را روی هیچ سرمایهگذاری کنند. در نتیجه شرکتهایی ایجاد شدند که مضحکترین اهداف تجاری را ارائه میدادند. شرکتهایی که موی انسان را میفروختند، شرکتی که هدفش را ساخت بیمارستان برای کودکان نامشروع اعلام میکرد، شرکتهایی که ادعای استخراج نقره از سرب و استخراج نور خورشید از بوته خیار را داشتند! حتی تبلیغکنندهای پیدا شده بود که سهام شرکتی را ارائه میکرد که ظاهرا برای این هدف ایجاد شده بود: «حفظ مزیتی بزرگ که هیچ کس نمیداند چیست»! سهام آن شرکت به سرعت فروخته شد و تبلیغکننده آن چنان به سرعت از اروپا ناپدید شد که دیگر هیچکس چیزی از او نشنید.
قانون جاذبه میگوید: «هر چیزی بالا برود، ناگزیر باید پایین بیاید». همین امر درباره سهام شرکتها در طی آن دوره با آن قیمتهای عجیب و غریب نیز صدق میکرد. در نهایت مدیران شرکت دریای جنوب که فهمیده بودند قیمت سهام شرکت با ارزش ذاتی آنها مطابقت ندارد، سهامشان را فروختند و علیرغم همه تلاشهایشان خبر آن به بیرون از شرکت درز کرد. به این ترتیب فروش دیوانهوار سهام شرکت شروع شد.
سرانجام سهام شرکت دریای جنوب که
تقریبا هیچ درآمد یا سودی نداشت، سقوط کرد. این قصر عظیم رویایی که بدون هیچ
زیربنایی ساخته شده بود از هم فرو پاشید و همراه با آن امید سایرین هم از بین رفت.
شکستی آن چنان بد که پارلمان بریتانیا مجبور شد قانونی مبتنی بر ممنوعیت انتشار سهام
برای شرکتها تصویب کند و این قانون تا سال ۱۸۲۵ لغو نشد.
رونق شدید صنعت الکترونیک در دهه ۱۹۶۰
رونق شدید صنعت الکترونیک که در دهه ۱۹۶۰ اتفاق افتاد، شباهتهای زیادی به حباب شرکت دریای جنوب داشت. اگرچه آنها تقریبا به فاصله ۲۵۰ سال از یکدیگر اتفاق افتادند، اما دلایل اساسی رونق شدید و متورم شدن حباب یکسان است: در اینجا هم سرمایهگذاران در پیِ آخرین پدیده بازار به جنون جمعی روی آوردند، با این امید که هر چه را خریدهاند بعدها به قیمت بالاتری بفروشند و به ثروت برسند.
دهه ۱۹۶۰ را میتوان دوره انتشار «سهام رشدی» شرکتهایی مانند آیبیام (IBM) و تگزاس اینسترومنتس (Texas Instruments) دانست. در آن زمان هر چیزی که ارتباطی با ابزارآلات الکترونیکی داشت در وال استریت محبوب بود. مانند حباب دریای جنوب، سرمایهگذاران به سوی سهامی جذب شدند که وعده سود زیاد از کسبوکارهایی پرمخاطره میداد.
شرکتهای تازه تأسیس با انتخاب نامی که شکلی از کلمه «الکترونیک» در آن باشد شروع به کار کردند؛ با این امید که سرمایهگذاران که در تب و تاب پیوستن به گرایش جدید هستند در شرکتشان سرمایهگذاری کنند. شرکتهایی هم که از قبل راهاندازی شده بودند، تلاش کردند تا از این روند جدید استفاده کنند. بسیاری از آنها نام تجاری شرکتهایشان را تغییر دادند و کلمه الکترونیک را به آن اضافه کردند تا از قافله عقب نمانند.
به همین دلیل، به آن دوره «حباب الکترونیک ۱۹۶۰» میگویند. در آن دوره شرکتها هر کاری میکردند تا با دست انداختن به واژه الکترونیک سرمایهگذاران را جذب کنند؛ حتی شرکتهایی که حوزه فعالیتشان کوچکترین ارتباطی به محصولات الکترونیکی نداشت.
برای نمونه، شرکت امریکن موزیک گیلد (American Music Guild) همه گرامافونهایش را فروخت و قبل از اینکه نامش را در فهرست بورس قرار دهد آن را به اسپیس تون (Space Tone) تغییر داد. به موجب همین تغییر نام، سهام این شرکت در چند هفته شرکت از ۲ دلار به ۱۴ افزایش یافت؛ چرا که نام آن طوری بود که انگار این شرکت در صنایع الکترونیک فعالیت دارد. سرمایهگذاران اصلا اهمیتی نمیدادند که آیا این قیمت، ارزش حقیقی سهام را نشان میدهد یا نه، مهم این بود که قیمت آن سهام مدام افزایش مییافت.
مانند هر تب زودگذر دیگری، این
حباب هم ترکید و همراه با آن قیمت سهام بسیاری از این شرکتها سقوط کرد. افرادی که
بازار را زمانبندی کردند و به موقع از آن خارج شدند، تعدادشان بسیار اندک بود. برای
بسیاری از سرمایهگذاران درس عبرتی شد که نادیده گرفتن تحلیلهای بنیادی و پیروی
کورکورانه از جنون جمعی معمولا نتایج خوبی بار نمیآورد. اما همانطور که تاریخ
نشان میدهد، رفتار سرمایهگذاران طی نسلها هیچ تغییری نمیکند، همانطور که
ویژگیهای رونق شدید صنایع الکترونیک مشابه حباب دریای جنوب بود. اگر آنها فقط کمی
به گذشته توجه کرده بودند، شاید این بار همه چیز متفاوتتر رخ میداد.
با این حال، تفاوت مهمی بین حباب دریای جنوب و صنایع الکترونیک وجود داشت و آن، اقداماتی بود که کمیسیون بورس و اوراق بهادار (SEC) برای حمایت از سرمایهگذاران انجام داد. این کمیسیون وظیفه دارد تا از سرمایهگذاران در برابر تقلب، دروغنمایی، دستکاری بازار و نظایر آنها حفاظت کند، اما این قدرت را ندارد که سرمایهگذار را از ورود به موقعیت مخاطرهآمیز منع کند.
سهامی که در دوره رونق الکترونیک ارائه میشد، با قوانین بورس و اوراق بهادار مطابقت داشت و در آگهی عرضه سهامی که منتشر میکردند، به سرمایهگذاران هشدارهایی درباره ریسک احتمالی خرید آن سهام داده میشد. بسیاری از این اطلاعیهها از شرکتی که سهامش برای فروش گذاشته شده بود، سلب مسئولیت میکرد و اعلام میداشت که این شرکت فعلا هیچ دارایی یا درآمدی ندارد، نمیتواند بهره پرداخت کند یا اینکه سهام آن خطرپذیر است. با وجود آن هشدارهای صریح، سرمایهگذاران اهمیت زیادی نمیدادند و تصمیم میگرفتند شانسشان را امتحان کنند و سهام خریداری شده را پس از افزایش قیمت به فرد نادان دیگری بفروشند. درست مانند شرکت دریای جنوب، برخی از سرمایهگذاران با شتاب به سوی خروج هجوم بردند و بسیاری از آنهایی را که نتوانستند به درستی تصمیم بگیرند رها کردند تا با درد ناشی از شکست تنها بمانند.
حباب ICO
حدود ۵۷ سال پس از رونق شدید صنعت الکترونیک و بیش از ۳۰۰ سال بعد از حباب شرکت دریای جنوب، حباب عرضه اولیه سکه (ICO) شروع به باد شدن کرد. حباب توکنهای بی مصرف که در سال ۲۰۱۷ اتفاق افتاد، تمام ویژگیهای بارز یک حباب را داشت و ویژگیهایش مشابه حبابهای قبلی بود. در مجموع، این حباب هم گواهی بر یک حقیقت بود: «تاریخ خودش را تکرار میکند».
در دوره رونق شدید ICO، علاقه عموم مردم به رمزنگاری و بلاک چین افزایش یافته بود. بسیاری از افراد بلاک چین و رمزنگاری را به عنوان علاج تمام مشکلات در امور بانکی، اعتماد، امور مالی، پرداختها، انتقال وجه، تساوی حقوق، ثروت و هر چیز دیگری اعلام میکردند.
اینفلوئنسرها، وبلاگنویسان و رسانهها، صدها مقاله، کتاب و پادکست درباره این فناوری تهیه کردند و ویژگیهای انقلابی آن را به اطلاع عموم رساندند. مردم کمکم به این ایده جلب شدند که رمزنگاری و بلاک چین فناوری تحولآفرین بعدی است و حتی از اینترنت هم بزرگتر است. فکر رسیدن به ثروت از این گرایش جدید، از همین حالا رسما آغاز شده بود.
درست مانند حباب الکترونیک که در آن سرمایهگذاران فقط کلمه الکترونیک را در ارتباط با ثروت میدانستند، تبلیغکنندگان طی حباب عرضه اولیه سکه هم با استفاده از کلمه بلاک چین و رمزنگاری همان کار را کردند. آنها فقط کلمه بلاک چین و رمزنگاری را در وایت پیپر خودشان وارد میکردند و با انتشار توکنهای مبتنی بر اتریوم (ERC-20) که با کمتر از صد دلار میتوان میلیونها توکن ساخت، جنون جمعی را در هر کسی که به دنبال فرصتی کوچک برای سرمایهگذاری در این فضا بود بر میانگیختند. اگر نگوییم هزاران، حداقل صدها پیش فروش توکن در این دوره زمانی راهاندازی شد که همه آنها در ارتباط با رمزنگاری یا بلاک چین بود.
سرمایهگذاران اصلا به این اهمیت نمیدادند که این توکنها و ایده پشت هر یک از آن پروژهها به شدت پرمخاطره بودند، تنها چیزی که اهمیت داشت این بود که این توکنهای مبتنی بر بلاک چین پتانسیل این را داشتند که قیمتشان به شدت بالا برود و آنها را ثروتمند کند. این ثروت تو خالی طوری سرمایهگذاران را دیوانه کرده بود که دستهجمعی به هر توکن رمزنگاری یا بلاک چین هجوم میبردند؛ درست مانند سرمایهگذارانی که در طول حباب الکترونیک به سوی سهام هر شرکتی که در اسمش کلمه الکترونیک وجود داشت جذب میشدند. در سال ۲۰۱۷ هر چه میخریدید سود میکردید.
اما آنچه افراد را به سرمایهگذاری در هر چیز مرتبط با رمزنگاری و بلاک چین ترغیب میکرد، ایدههای عجیب و غریب و مبالغهآمیز پشت این توکنها بود. درست مانند حباب دریای جنوب که در آن سرمایهگذاران به دنبال شرکت دریای جنوب بعدی بودند و در شرکتهایی با ایدههای بیمعنی سرمایهگذاری کردند، سرمایهگذاران در دوره رونق شدید عرضه اولیه سکه هم همانطور رفتار کردند. برای مثال، هدف از عرضه اولیه «PAquarium»، ساخت بزرگترین آکواریوم جهان بود که در آن سرمایهگذاران میتوانستند از توکنهای خودشان برای تصمیمگیری درباره اینکه این آکواریوم کجا ساخته شود استفاده کنند و به آنها سهمی از سودهای ناشی از راهاندازی آکواریوم اعطا میشد. نمونه بعدی عرضه اولیه سکه «XmasCoin» بود که برای یک «پروژه مرموز» سرمایه جذب کرد، «Lust Coin» یک بازار بلاک چینی برای کمک به افرادی بود که میخواستند به شکل ناشناس شریک جنسی پیدا کنند و از همه بامزهتر «ASTRCoin» بود: ارز دیجیتال و بلاک چینی که میخواست ارز و ابزاری برای سرمایهگذاری در فضا باشد.
اوج سرمایهگذاریها در عرضه اولیه سکه در ژوئن ۲۰۱۷ بود که به ۲۰۰ میلیارد دلار در مجموع رسید و از مبلغ سرمایهگذاری فرشته و سرمایهگذاری خطرپذیر که تا پیش از آن در شرکتهای اینترنتی صورت گرفته بود بیشتر شد. مدت کوتاهی پس از آن، حباب ترکید و همراه با آن متوسط بازگشت سرمایه به سرمایهگذاران به ۸۷- % رسید. میتوان گفت سرمایه اکثریت قریب به اتفاق سرمایهگذاران دود شد و به هوا رفت.
برخلاف حبابهای الکترونیک و دریای جنوب، کمیسیون بورس و اوراق بهادار در این فضا حضور پررنگی داشت و جریمههای سنگینی برای تبلیغکنندگان عرضههای اولیه سکه که قوانین اوراق بهادار را نقض کنند در نظر گرفت. در حقیقت، تا به امروز، این کمیسیون همچنان به رفع مشکلات ایجاد شده از سوی حباب عرضه اولیه سکه ادامه میدهد. تقریبا هر ماه اخباری از جانب این کمیسیون منتشر میشود که حاکی از اقدامات اجرایی جدید اعمال شده علیه عرضه اولیه سکهای است که از قوانین سرپیچی کرده است یا از توافقهایی که برای تسویهها و پرداختها با کمیسیون انجام شده است خبر میدهد. اندازه این حباب و تعداد زیاد عرضه اولیه سکه منتشر شده در طی آن، بدان معناست که کمیسیون بورس و اوراق بهادار بیتردید این فضا را برای آینده نزدیک پاک خواهد کرد؛ نشانهای آشکار از اینکه در طی این حباب هم شاهد رفتار بسیار ضعیف سرمایهگذاران و تبلیغکنندگان در امر سرمایهگذاری بودیم.
درسهایی که میآموزیم
حبابهای قبلی درسهای مهمی به ما میآموزند. در هر حباب تعدادی برنده و بازنده وجود دارد. برندگان هر حباب، تبلیغکنندگان شرکتها و عرضههای اولیه سکه هستند که کسبوکارهای مضحک را به مردم قالب میکنند. البته تبلیغکنندگان حبابهای شرکت دریای جنوب و عرضه اولیه سکه با بقیه فرق دارند، چراکه بسیاری از آنان توانستند تا آنجا که ممکن است سودهایی کسب کنند و سپس از قاره یا اینترنت برای همیشه محو شوند.
در عین حال، بازندگان شامل سرمایهگذارانی
هستند که خودسرانه رفتار کردند و فکر میکردند که با زمانبندی دقیق برای ورود و
خروج، میتوانند این بازی را با درک روانشناسی بازار برنده شوند. اما این افراد نتوانستند
درک کنند که در جنون جمعی، تلاش برای پیشی گرفتن از بقیه، هیچ قافیه یا ریتم ثابتی
ندارد. در نهایت یا خوششانس خواهید بود یا اینکه کلا بیچاره خواهید شد.
هر سه حبابی که ویژگیهایشان را در بالا شرح دادیم، نشانههایی از اندیشههای باطل برای کسب ثروت به همراه داشتند. از حبابهای عرضه اولیه سکه و الکترونیک یاد گرفتیم که باید درباره شرکتهایی که فقط یک کلمه یا بخشی از گرایشی زودگذر را به نام تجاری کسبوکارشان اضافه کردهاند احتیاط کرد. این همه شرکتهای ثبت شده که از نام خاصی برای کسب سود استفاده میکنند یا شرکتهایی که نام تجاری خود را فقط برای هماهنگی با مد روز تغییر میدهند، ممکن است از آن نام فقط برای پول در آوردن از احساسات روزافزون جمعیت در آن بخش استفاده کرده باشند. افزایش تعداد شرکتهایی که در نام آنها از الکترونیک، کریپتو و بلاک چین استفاده شده بود، نشان داد که بازار نسبت به تاثیرات بالقوه آنها بیش از اندازه بها میدهد.
همچنین از هر سه حباب یاد گرفتیم که اصول بنیادی (سودآوری، درآمد، رشد) در هنگامی که جمعیت گرفتار نوعی جنون شده باشد کنار گذاشته میشود و احساسات جای آن را میگیرد. صرفا احتمال رسیدن به سود (اقدام زودهنگام و فروختن داراییها به صورت یکجا پس از سودآوری) بیشتر از عوامل اصلی سرمایهگذاری به سرمایهگذار انگیزه میدهد. دیدیم که سرمایهگذاران به سوی شرکتهایی کشیده میشدند که برنامه کسبوکارشان مبالغهآمیز یا غیرواقعی بود و اصلا پتانسیل سودآوری یا درآمد را نداشتند، با اینکه در برخی موارد هشدارهای مشخصی در اطلاعیه سهام شرکتها وجود داشت. به عبارت دیگر، همه چیزی که برای سرمایهگذاران اهمیت داشت پتانسیل فروش سهام یا توکن با قیمت بالاتر به سرمایهگذاران دیگر بود. این حقیقت که قیمت سهام یا توکن بر اساس واقعیت بود یا نه، اهمیتی نداشت. ساخت قصرهایی رویایی در میان ابرها بر هر روش ارزیابی دیگری مقدم بود.
در آخر، شاهد ظهور و اجرای
قوانین مربوط به بورس و اوراق بهادار بودهایم. در حالیکه هیچ نهاد نظارتی در
دوران حباب شرکت دریای جنوب وجود نداشت، در دوره حبابهای شرکتهای الکترونیک و عرضه
اولیه سکه، محیط نظارتی به طرز چشمگیری تغییر کرده بود. حتی اگر کمیسیون بورس و
اوراق بهادار در فروش سهام در دوره رونق الکترونیک دخالت چندانی نکرد، اما در
دوران حباب عرضه اولیه سکه این کمیسیون نقش مهمی در حمایت از سرمایهگذاران ایفا
کرد. اقدامات اجرایی کمیسیون یکی پس از دیگری، تبلیغکنندگان عرضه اولیه سکه را
برای انتشار اوراق بهادار ثبت نشده و سایر فعالیتهای کلاهبردارانه هدف قرار داد. بنابراین
نتیجه میگیریم با اینکه رفتار سرمایهگذاران در دوران هر حباب مشابه هم است، اما
واکنش کمیسیون بورس و اوراق بهادار نسبت به این فعالیتها تغییر میکند و معمولا
امنیت بیشتری را برای سرمایهگذار به ارمغان میآورد. نه اینکه این کمیسیون قادر
باشد سرمایهگذاران را از تصمیمات نادرست یا ضعیف در سرمایهگذاری بازدارد، بلکه
میتواند جلوی کسانی را بگیرد که از قوانین سرپیچی میکنند.
حوزه فعالیت شرکتهای دریای
جنوب، شرکتهای الکترونیک و عرضه اولیه سکه با هم یکی نبود و تغییر میکرد، اما زیربنای
همه آنها مشابه بود. گرایشهای جدید در بازار تمایل به رشد و توسعه دارند و میخواهند
سرمایهگذاران را جذب کنند، زیرا سرمایهگذاران معمولا نمیتوانند در برابر وسوسه
ثروتاندوزی از آخرین مد بازار مقاومت کنند. اما مراقب باشید، چنین روندهایی
معمولا با عواقب ناگواری همراه هستند. همانطور که میگویند: «حتی ممکن است پیراهن
تنتان را از دست بدهید». با همه اینها، این درسها را به خاطر داشته باشید
بنابراین میتوانید تصمیم بگیرید که روند بعدی هم تاریخ را تکرار میکند، همانطور
که همیشه بوده است.
در این باره بیشتر بخوانید:
- مروری بر تاریخ ۷ هزار سالهی اعتماد با مایکل کیسی
- داستان ریپل: مقالهای که هر سرمایهگذار XRP باید بخواند
- مروری بر تاریخچه رمزنگاری و انواع روشهای آن
- آیا بیت کوین یک حباب است یا مثل اینترنت به اوج خواهد رسید؟
- مجمع دیوانگان؛ داستان انفجار ۲۰۱۷ و جوانانی که با ارزهای دیجیتال میلیونر شدند
- ۱۰ نقل قول ماندگار از ساتوشی ناکاموتو، خالق بیت کوین